آرزوهای سوخته یک زن جوان

خراسان: روزي
که پا به خانه شوهر گذاشت تصور مي کرد بدبختي هايش تمام خواهد شد و مي
تواند بقيه عمرش را يک نفس راحت بکشد اما او نمي دانست که همسرش و هوويش
نيز به همان درد بي درماني مبتلا هستند که پدر و مادرش به آن گرفتارند و
عذاب مي کشند.

کلثوم به دليل شرايط خانوادگي اش نتوانست درس بخواند و
با اين که استعداد بسيار خوبي داشت در کلاس دوم راهنمايي ترک تحصيل کرد و
خانه نشين شد. او از اين که مي ديد پدر و مادرش به موادمخدر اعتياد دارند،
خيلي نگران آينده خود بود و از همان دوران نوجواني با کارگري در يک کارگاه
توليدي، حقوق ناچيز خود را خرج دود و دم والدين بي مسئوليت خود کرد. او در
دفترچه خاطرات خود نوشت: هر چه کار مي کنم نمي توانم يک غذاي خوب تهيه کنم و
براي بابا و مامان لباس هاي نو بخرم و ...!

کلثوم، ۱۵ ساله بود که
يکي از آشنايان به خواستگاري اش آمد. او و خانواده اش تصور مي کردند آن ها
براي پسرشان به خواستگاري آمده اند اما پس از گفت وگوهاي اوليه، مرد ۴۹
ساله با اين ادعا که همسرش بيمار است و قادر به انجام کارهاي خانه نمي باشد
خودش خواستگار از آب در آمد.

والدين کلثوم در ابتدا با اين پيشنهاد
مخالفت کردند اما آن ها با دريافت مبلغي به عنوان شيربها، به اين ازدواج
رضايت دادند و کلثوم عروس شد. او در روز عروسي اش نيز در دفترچه خاطرات خود
نوشت: خدايا! خودم را دست سرنوشت سپردم و اميدوارم صاحب زندگي خوبي بشوم و
بتوانم دست پدر و مادرم را بگيرم و ... !

افسوس که آرزوهاي قشنگ
کلثوم هيچ وقت به واقعيت نپيوست و او در مدت کوتاهي متوجه شد هوويش و
همسرش، هر ۲ معتاد هستند. متاسفانه هووي حسود که نمي خواست عروس جوان خودش
را در دل شوهرش بيش از اندازه جا بدهد، او را کم کم به مواد مخدر معتاد کرد
و کلثوم به ترياک و سپس کريستال آلوده شد.

او پس از ۷ سال زندگي
مشترک و کلفتي در خانه شوهرش، در حالي که خيلي ناتوان و ضعيف شده بود و
تحمل اين همه رنج و بدبختي را نداشت پس از جر و بحثي مفصل با شوهرش، در
اقدامي اشتباه دست به خودکشي زد. پيکر کاملا سوخته شده زن جوان پس از
انتقال به بيمارستان امام رضا(ع) مشهد تحت مراقبت هاي ويژه پزشکي قرار گرفت
اما با وجود تلاش کادر متخصص و دلسوز بخش سوختگي بيمارستان، او جان خود را
از دست داد و دفتر زندگي اش براي هميشه بسته شد.