ورود
المواضيع الأخيرة
جستجو
اطلاعات موردنیاز
سلام:
1-دوستان من این سایت کاملا ایرانی بوده واگردربعضی ازقسمتهاازکلمات عربی استفاده شده بخاطراین است که سایت مادرسایتی عربی است وقالبی فارسی ترازاین پیدانکردم.منراببخشید.وبرای فعال کردن چت باکستان کافیست روی کلمه وروددرسمت چپ چت باکس کلیک کنیدوبادروستان دیگرارتباط برقرارکنید.
2-دوستان من این یک فروم است,وفروم یعنی اینکه یک نفرسوال میکندوبقیه جواب میدهند.نه اینکه همه سوال کنندویک نفرجوابگوباشد.
دوستان خوبم اگرسوالی دارند,دربخش مربوط به سوالشان مطرح کنندتادراسرع وقت پاسخ سوالشان رادریافت نمایند.
3-ازدوستانی که مایل به همکاری درتالارهاویابخشهای مختلف سایت هستند,میتوانندازطریق پیام خصوصی باآدمین سایت درخواست خودشان رامطرح کنندتاابزارمدیریت آن قسمت دراختیارشان قرارگیرد.
امیدوارم لحظات مفیدومفرحی رادرانجمن بگذرانید.موفق باشیددوستانكساني كه Online هستند
در مجموع 348 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 348 مهمان :: 1 روبوت الفهرسة في محركات البحثهيچ كدام
بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 482 و در تاريخ الإثنين نوفمبر 25, 2024 11:22 am بوده است.
گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز
صفحه 1 از 1
گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز
جام جم
«ادبيات جنگ در مستطيل سبز» عنوان يادداشت روز روزنامه جام جم به قلم محمود اكرامي است كه در آن ميخوانيد:
روزي كه بازي دوستانه استقلال و پيروزي عنوان «دربي» يا «شهرآورد» و «دوئل»
به خود گرفت و مستطيل سبز «آوردگاه» ناميده شد، روزي كه مربي فوتبال يك
تيم لقب «ژنرال» و مربي تيم ديگر عنوان «امپراتور» يا «سلطان» را از آن خود
كرد، روزي كه به يك دروازهبان يا مربي تيم صفت «خان» داده شد، طبيعي بود
كه حوزه فوتبال در سيطره بيچون و چراي يك عده «لقب يافته» و «عنوان گرفته»
درآيد.
همان روز انتظار ميرفت كه اين ادبيات روزي باعث رويارويي يا جنگ «سلطان»
با «امپراتور» يا نبرد «امپراتور» با «ژنرال» شود و اين رويارويي
ستيزهجويانه و منفعتطلبانه در «دربي» ، «شهرآورد» يا «نبرد شهري» يا
«آوردگاه» دور از ذهن نبود.ادبيات گفتاري هر دسته و گروه بيانگر ذهنيت،
نگرشها و تمايلات آن دسته و گروه و به نوعي زمينهساز رفتارهاي فرد و گروه
آنهاست.
از اين رو وقتي ادبيات ميدان جنگ در زمين فوتبال مثل نقل و نبات رواج يافت،
و گفتار «سبقتجويانه» به سخنان «جنگطلبانه» تغيير ماهيت داد.
زماني كه «رجزخواني» تيمها براي هم، با كلمات و عبارات تحقيرآميز و نزديك
به توهين «كُريخواني» خوانده شد.وقتي هواداري از يك تيم تا حد مرگ، امري
مثبت تلقي گرديد.
زماني كه واژههاي «حمله» و «دفاع» در مستطيل سبز حرف اول را زدند. هنگامي
كه «برد» و «باخت» كه ادبيات بازي است، به «شكست» و «پيروزي» كه از ادبيات و
اهداف جنگ است تبديل شد، زنگ خطر در فوتبال ما به صدا درآمد و امروز
فوتبال ايران قابل پيشبيني بود.
همان موقع برخي از مردمشناسان، جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعي اين
«رقابت گروهي» را «ستيزه» ناميدند و گفتند: نميتوان ادبيات و القاب و
عناوين جنگ را در ميدان فوتبال به كار برد، با ادبيات ستيزه به تشويق
هواداران و بازيكنان پرداخت، ذهنيت و گفتار ستيزهجويانه و جنگطلبانه در
فوتبال داشت و آرزو كرد كه «رقابت سالم» يا «سبقتجويي» در فوتبال حاكم
باشد و اين ادبيات خصمانه روزي رفتاري ستيزهجويانه را باعث خواهد شد كه
شد.
در واقع آنچه امروز در فوتبال، بروز كرده با توجه به ماهيت «پولمحوري»
آن، زاييده و نتيجه منطقي ذهنيت، گفتار و ادبيات ستيزهجويانهاي است كه در
فوتبال رايج شد و تعدادي از رسانههاي زرد و برخي از ناكارشناسان و تعدادي
از ناهواداران آن را ترويج دادند و بقيه سكوت را بهترين كار ممكن دانستند.
كيهان
«آل سعود در يك قدمي سقوط» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد:
لشگركشي آل سعود به بحرين و قتل عام وحشيانه مردم مظلوم و غيرمسلح اين
سرزمين شيعه نشين -كه به ناحق و در جريان خيانت شاه معدوم از ايران جدا شده
است- اگر چه رخدادي تلخ و فاجعه آميز است اما تمامي شواهد و قرائن موجود
بي آن كه گزافه و اغراقي در ميان باشد، حكايت از آن دارند كه آل سعود به
پايان حيات نفرت انگيز خود رسيده است و خاورميانه اسلامي در آيندهاي بسيار
نزديك از اين جرثومه فساد و تباه و متحد تابلودار اسرائيل پاكسازي ميشود.
براساس همين شواهد كه در اين يادداشت به نمونههايي از آن اشاره ميشود،
بعيد به نظر ميرسد خاندان آل سعود از روز بد حادثهاي كه پيش روي دارند،
جان سالم به در برند و در مجازات اين خاندان تحت قيموميت آمريكا، تنها به
فروپاشي حاكميت آنها بسنده شود، بخوانيد؛
1-«مارتين ايندايك» سفير سابق آمريكا در اسرائيل و مدير بخش خارجي موسسه
«بروكينگز» طي يادداشتي در روزنامه واشنگتن پست - 7 آوريل / 18 فروردين- به
فهرستي از نقاط آسيب پادشاه آل سعود اشاره كرده و به گونهاي تلويحي،
ادامه حاكميت اين خاندان در شبه جزيره عربستان را ناممكن ارزيابي ميكند.
«ايندايك» كه نظرات وي در ميان دولتمردان آمريكا از اعتبار بالايي برخوردار
است، تنها راه پيش پاي آمريكا براي حفظ حاكميت آل سعود را تبديل «پادشاه
مطلقه» به «مشروطه سلطنتي» ميداند ولي بلافاصله ميافزايد «با توجه به
امواج بلند سونامي اسلامي در خاورميانه و شمال آفريقا، بعيد به نظر ميرسد
كه فرصتي براي اين تغيير ساختار در حكومت آل سعود باقي مانده باشد» .
مارتين ايندايك توضيح ميدهد حكومت كنوني عربستان، بر گرفته از مدل
حكومتهاي استبدادي قرن 15 ميلادي است كه نميتواند در قرن 21 شانس دوام
داشته باشد و در مواجهه با خيزشهاي امروز خاورميانه، به طور كامل از بين
خواهد رفت.
سفير سابق آمريكا در اسرائيل در ادامه تحليل -بخوانيد گزارش- خود از شرايط
شكننده و روبه زوال آل سعود مينويسد؛ «بسته كمكهاي مالي به ارزش يكصد
ميليارد دلار و تعهد ايجاد 60 هزار فرصت شغلي كه ملك عبدالله وعده داده
است، نميتواند از خروش مردم و مخصوصاً جوانان عربستان عليه آل سعود
جلوگيري كند» و ميافزايد «مردم اين مبلغ را فقط بخشي از مطالبات خود
ميدانند كه تاكنون از آنان دريغ شده است» و مينويسد «جاذبه استقلال و
آزادي سياسي كه از آن سوي مرزها و امروز از ايران پمپاژ ميشود و از طريق
اينترنت و تلويزيونهاي كابلي در ميان شهروندان عربستان منتشر ميشود، چيزي
نيست كه ملك عبدالله بتواند با پرداخت رشوه مالي و اختناق پليسي مانع
گسترش آن شود» .
2- ديپلماتهاي سعودي در محافل سياسي و رسانهاي آمريكا و كشورهاي اروپايي
به «ديپلماتهاي شرمسار» - ASHAMED DIPLOMATS- شهرت دارند چرا كه به شدت از
روبرو شدن با خبرنگاران و مصاحبه با آنان پرهيز ميكنند. رسانههاي غربي
بر اين باورند كه آنچه ديپلماتهاي سعودي را از روبرو شدن با خبرنگاران
پرهيز ميدهد، نگراني آنها از پرسشهاي احتمالي درباره ساختار حكومتي آل
سعود است. ساختاري كه هيچ توضيح قابل قبولي براي آن وجود ندارد. حاكميت يك
خاندان دست نشانده انگليس و تحت قيموميت كنوني آمريكا بر مردم عربستان، بي
آن كه در آن از انتخابات و دخالت مردم در تعيين سرنوشت خويش كمترين اثر و
نشانهاي باشد. پرهيز ديپلماتهاي سعودي از روبرو شدن با خبرنگاران تا
آنجاست كه وزير خارجه عربستان نيز در جريان ديدار با همتايان خود از حضور
در كنفرانس مشترك خبري كه يك رسم تعريف شده ديپلماتيك است خودداري ميكند.
از سوي ديگر اكثر دانشجويان عربستان كه در خارج از كشور خويش به تحصيل
اشتغال دارند نيز به دانشجويان خجالتي و كم حرف معروفند و بسياري از آنها
در هيچيك از مباحث سياسي كه در ميان دانشجويان متداول و معمول است شركت
نميكنند. برخي از اين دانشجويان انكار نميكنند كه با حكومت قرون وسطايي
آل سعود موافق نيستند و آنها را دايناسورهاي فرار كرده از پارك ژوراسيك
ميدانند! ولي از بيم بازخواست دستگاه امنيتي عربستان ترجيح ميدهند مخالفت
خود را ابراز نكنند. يكي از همين دانشجويان به هفته نامه آمريكايي
«نيويوركر» ميگويد؛ تا چند ماه قبل، از اين كه يك شهروند عربستان سعودي
هستم، احساس ناخوشايند و آزاردهندهاي داشتم و در برخي از مواقع خود را يكي
از ايرانيان عرب زبان معرفي ميكردم اما امروزه با شكل گيري قيام مردمي
عليه آل سعود، ديگر آن احساس را ندارم و مخصوصا در كنار برادران فلسطيني
خود، احساس شرمندگي و حقارت نميكنم.
3- چهارشنبه هفته گذشته- 24 فروردين ماه- روزنامه سعودي «عكاظ» به نقل از
سايت «ايلاف» كه وابسته به وهابيون دربار سعودي است، نوشت؛ آيا هيچكس
مقالههاي ضد ايراني ما را ميخواند يا اين مطالب را كه همه روزه در
رسانههاي كشورمان منتشر ميكنيم براي خودمان مينويسيم تا خشم خود را از
حضور پرقدرت ايران در همه جاي خاورميانه و حتي شمال آفريقا كاهش دهيم؟!
ايران فقط با گروههاي شيعه در كشورهاي عربي ارتباط ندارد، بلكه با جنبش
سني مذهب حماس در فلسطين نيز مرتبط است و شايد تعجب كنيد اگر گفته شود در
ميان مردم ليبي هم حضور دارد. ايران اكنون نيروگاه هستهاي دارد، زيردريايي
ميسازد، موشك دوربرد و پيشرفته توليد ميكند و همه جا در ميان مردم ما
حضور دارد. ايران اكنون به شبحي تبديل شده كه در باغهاي ما گردش ميكند
ولي ما او را نميبينيم و نميدانيم كجاست؟
4- همان روز- چهارشنبه- سمر مقرون، يكي از نويسندگان معروف عربستان در
روزنامه سعودي «الجزيره» نوشت «اين روزها هركس به من ميرسد، مرا به خاطر
مقالاتي كه عليه ايران مينويسم، سرزنش ميكند و به من تهمت ضد شيعي ميزند
و به شدت از انقلاب بحرين حمايت ميكند. اين افراد با اين كه شهروند
عربستاني هستند خيلي بيشتر از شهروندان ايراني از نظام اسلامي ايران حمايت
ميكنند و ما را نويسندگان جيره خوار مينامند. اين افراد در رسانههاي
عربستان نميتوانند به نفع ايران شعار بدهند ولي در محافل خود و از طريق
سايتهاي اينترنتي، به صراحت از ايران و حتي از نظاميان ايران دفاع
ميكنند. چنين افكاري نشان دهنده يك طرز تفكر خطرناك و جدي در ميان جامعه
ماست و بايد آن را خطرناكترين دشمن خود بدانيم» .
جمهوري اسلامي
«ريشه يابي آمارهاي متفاوت» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
معاون اول رئيسجمهور در آخرين روزهاي سال 89 در جمع بندي عملكرد دولت در
قلمرو اشتغال زایي اعلام داشت كه دولت در سال گذشته 4/1 ميليون شغل جديد
ايجاد كرده است. به فاصله 2 روز بعد، رئيسجمهور در سخناني تعداد مشاغل
ايجاد شده توسط دولت در سال 89 را 6/1 ميليون نفر اعلام كرد.
اكنون در روزهاي پاياني فروردين ماه، معاون اول رئيسجمهور آمار تازهاي از
اشتغالزائي دولت ارائه كرده و خاطرنشان ساخته است كه دولت در سال 89 موفق
شده يك ميليون و هفتصد و پنجاه هزار شغل جديد ايجاد نمايد.
اگر اين آمارها درست و دقيق باشند، طبعاً بايد به خاطر شتاب حركت در بخش
اشتغال زائي در چنين سطح وسيعي به دولت تبريك گفت. اما آيا اين ارقام و
آمارها درخصوص ميزان اشتغال زائي در كشور، قابل اطمينان هستند؟ در اين
زمينه با مروري بر حجم عظيم متقاضيان كار و انبوه بيكاران در تهران و
شهرستانها ترديدهاي جدي وجود دارد و به نظر ميرسد اطلاع رساني ضعيف و
ارائه آمارهاي متناقض به اعتماد عمومي لطمه ميزند.
از مسئولين دولتي به ويژه مسئولين وزارت كار انتظار ميرود با اطلاع رساني
شفاف و دقيق مشخص نمايند كداميك از آمارهاي ارائه شده صحت دارد؟ آيا دولت
در سال گذشته 4/1 ميليون شغل جديد ايجاد كرده؟ يا 6/1 ميليون؟ يا يك ميليون
و هفتصد و پنجاه هزار؟
موضوع مهمتر به علت ارائه آمارهاي متناقض باز ميگردد كه لازم است دقيقاً
ريشهيابي گردد و با آسيب شناسي در اين مقوله، به افكار عمومي توضيح داده
شود تا آنكه مبادا مردم نسبت به صحت و دقت آمارها دچار ترديد و عدم اعتماد
شوند و بتوانند به اظهارات مسئولين دولتي، با اطمينان بنگرند. اين مسئله
بسيار اهميت دارد كه مشخص گردد ايجاد اينهمه شغل در چه رشتههائي و با كدام
سرمايهگذاري و اقدامي عملي شده است و سهم هر استاني به تفكيك، چه ميزان
بوده است؟ اين نكته با در نظر گرفتن وعدههاي دولت براي ايجاد 5/2 ميليون
شغل جديد در سال 1390 بسيار اهميت دارد و سئوالاتي را در ذهن مخاطبان ايجاد
ميكند. به ويژه آنكه دولت نهم و دهم در تعريف "فرد شاغل"، تغييراتي را
ايجاد كردهاند و از جمله آنكه "فرد شاغل" به كسي گفته ميشود كه "حداقل يك
ساعت كار در هفته" داشته باشد! بايد پرسيد كه آيا نيازهاي زندگي كسي با يك
ساعت كار در هفته، برآورده ميشود؟ و آيا با استناد به چنين تعاريف
غيرواقعي و ضعيفي ميتوان با اطمينان خاطر از اشتغال زائي 4/1 ميليون نفري و
750/1 ميليون نفري سخن به ميان آورد.
بيم آن ميرود كه اين قبيل محاسبات سست و بيپايه، اعتماد عمومي در پذيرش
ساير آمارها و اطلاعات منتشره توسط دولت را نيز به زير سؤال ببرد كه البته
مطلوب نيست.
طبعاً اگر هر سه مورد اطلاع رساني رئيسجمهور و معاون ايشان مستند بوده، چه
بسا كه علت اصلي اين تناقض در آمارها به "منبع اطلاعرساني" باز گردد و
آنها از سه منبع مختلف، آمارهائي را نقل قول كردهاند و منشاء تفاوت آماري
به منبع جمعآوري و جمع بندي اطلاعات مربوطه باز ميگردد.
علت چنين اختلافهائي هرچه باشد، وجود يك اشتباه بزرگ و تفاوت فاحش 350
هزار شغل، موضوعي نيست كه بتوان از كنار آن به سادگي عبور كرد، به ويژه
آنكه حجم سرمايهگذاريهاي دولت در بخش اشتغالزائي، وقوع چنين آمارهائي را
چندان تأييد نميكند.
صرفنظر از مسائل مربوط به دادههاي آماري براي سال 89، چشم انداز اشتغال زائي براي سال 90 از اهميت بيشتري برخوردار است.
ايران
«فاطمه زهرا(س)؛ حقيقت شب قدر» عنوان يادداشت روز روزنامه ايران به قلم اميد معنوي است كه در آن ميخوانيد:
بايد «زهرا» شد تا آفاق را روشن كرد، به هرچيز و هركس، نور بخشيد و عالمي
را صفا داد... بايد «فاطمه» بود تا آتش، پا به فرار بگذارد و تمام
لحظههايت،«برداً و سلاما» شود.
بايد «بتول» بود تا از دنيا و بديهايش جدا شد و فاصله گرفت؛ در عوض خدا و تمام نعمتهايش به تو روي آورد...
بايد «طاهره» شد تا زشتيها حساب كار دستشان بيايد كه : برو اين دام بر
مرغي دگر نه... بايد «محدثه» بود تا از خاكيان بالاتر با تو همصحبت شوند و
فرشتهها براي همكلاميات صف بكشند...
بايد «هانيه» شد كه تمام مهرباني و شفقت به خانواده فرزندان و همنوعان، سرلوحه كارت قرار گيرد...
بايد «حره» بود تا آزاد،نفس كشيد و كريمانه از همه،دست گرفت.
بايد «راضيه» شد تا به هر آنچه او داده، رضا و تسليم شد و دم نزد...
بايد «مرضيه» بود تا آرام گرفت و با لبخند به تمام عطاهايش نگريست...
بايد «حورا» شد تا «رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند» ...
بايد «مباركه» بود تا براي همه، بركت بياوري...
بايد «صديقه» شد تا با واژههاي درست و كلام حق، نفس بكشي و... چه بالاتر كه «صديقه كبري» !
بايد «سيده» بود... بايد خيلي بزرگ بود تا پدرت فدايت شود... نه! خوب فكر
كن! هر پدري نه!... محمد مصطفي (ص)، رسول خدا، فدايت شود:فداها ابوها.
و بايد «تو» بود كه از هزارماه، برتري... بايد «تو» شد كه سلام بر تو، حتي
مطلعالفجر... اينها همه القاب و اسامي آسماني تو اند... نه همه آنها...
شايد اسامي كه معروف زبانها و عقلهاي من و امثال من هستند... «تو» انتها
نداري...
اما افسوس... افسوس و صدافسوس... كه حرمتت را نشناختند... الآن درست هفتاد و پنج روز است كه «زهرا» هستي ولي در خسوفي!
هفتاد و پنج روز است كه «بتول» هستي ولي از مردمي بريدهاي كه بر سر سفره تو و علي(ع) نمك خوردند و در كوچهها...
هفتاد و پنج روز است كه هنوز «حورا» يي؛ ولي آن بالاييها، بر كبودي بالهايت،هاي هاي گريه ميكنند!
رسالت
«گوهر گمگشته علي» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سيد مسعود علوي است كه در آن ميخوانيد:
آه... فضيلت را شبانه به آرامگه هجر، تشييع نمودند. سخا و صداقت را به
معراج بردند. مهربان ترين کوکب کبود بر سمند سوگ به آسمان فراق رفت. در
مدينه، ضيافت زخم بر پا شد. ليلة القدر، تفسير شد. قرآن به ملكوت، رجعت
كرد.
در شعاع آفتاب فروردين، اندوه سترگ بر شکوفههاي قلب شيعه سايه گستر شد.
ستاره اميد نبي بر خاک فتاد و موج درياي دل علي به ساحل فرقت رسيد و برترين
آشناي عرشيان بر فراز دست سپيداران در سياه شب به ضيافت سرخ لقا نايل شد.
مادر، چه غريبانه از ديار عاطفهها هجرت کرد و در مشايعتش مرغ دل تا فراسوي آسمان کوچيد.
معتصمين شيطان، تلخي شوکران فراق را در کام ياران سپيده ريختند.
واحسرتا! مهتاب نيلي شفاعت به محاق نشست و طوباي رعناي ولايت و آذين صحيفه
شهادت، پاي به معراج نهاد و سايه هماي عنايتش را از ماسوا برچيد.
امروز از سيماي ياسها و نسترنهاي بهاري، نکهت غم ميخيزد.
امروز شقايقهاي دشت بي قراري، سياهپوش زهراي آل ياسينند و از سمت آبي
دلدادگي، سحاب حزن و توفان حسرت به آسمان احساس سرخ شيعه رسيده و بارش اشک و
تراوش زمزم عشق و ريزش آبشار حرمان و رويش غنچههاي درد و داغ، منظر بهار
غمند و عندليب عاطفه را به نغمه فرقت فرا ميخوانند.
يا فاطمه، يا سيدتنا و مولاتنا! ادرکنا!
شيعه يعني محفل نشين چهارده ساقي سه قامت و باده نوش چهارده خم طهور، شيعه
يعني فصل حماسه و هنگامه انتظار و بهار غم. شيعه يعني خروش عصمت و آرامش
نيايش.
امروز صباي سوز دلها حزين و خرامان به سوي مدينه وزيد و عطر ياسمنهاي اندوه
در کوچههاي ارادت پيچيد. سلام عاشقان بر غريب مدينه. امروز تمام راههاي
آسمان را به سوي مدينه گشودهاند و راهيان سبز سلوک به تنهايي مزار يار
ميانديشند.
آنک، در رثاي گوهر گمگشته علي، ريزش الماس اشک را شايد و تراوش ياقوت آه.
آنگاه که شمشاد شيداي ولايت را شبانه به معراج مهر بردند، چشمه اشتياق خشکيد و ماه اميد، هجرت کرد.
چه شباهنگام دلتنگي بود و چه سپيده ي سياهي! تمام خورشيدهاي شعف، يکباره با
غروب آشنا شدند. سيماي سپيد زهره منظومه ولايت به سرخي گراييد. فاطمه،
معيار فضايل بود و اسوه سرآمدان عصمت و ميزان محسنين.
در فناکده خاک، افول کرد و در بقاسراي عرش، طلوع و تابندگي نمود. هنوز آواي
شيوايش در گوش دلها باقي است که همگان را به پارسايي و پايداري در ولايت
علوي ميخواند و خود، عامل نخست آن بود.
آيين محمد (ص) از استقامت سرخ زهرا آوازه يافت و امت از مرام زيبايش، مجد.
فرداي شيعه از ديروز شعله ناک آلاله شهيد نبي، به روشنايي رسيد و سوز سينه
آسماني اش، اقتدار و صبر حسين و سطوت و صلابت حسن را به ارمغان آورد.
سياست روز
«فوتبال حرفهاي» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم مهدي رجبي است كه در آن ميخوانيد:
هميشه سعي ميكرديم دلمان را به يك چيز اين فوتبال خوش كنيم و معمولاً هم
چند مورد خاص مثل بازيكنان جواني كه ميدرخشند، حفظ حرمتهايي كه گاه در
اين فوتبال ميديديم سبب ميشد تا ذرهاي دلمان را به اين فوتبال خوش كنيم.
اما آنچه اين روزها ميبينيم تنها نشان دهنده آن است كه اين راه كه فوتبال
ما ميرود به تركستان هم ختم نميشود و در نهايت به ناكجاآبادي ميرسيم كه
ديگر راه جز تعطيلي ندارد.
فوتبال ما طي 10 سال اخير خيلي سعي كرده ژست حرفهاي به خود بگيرد، اما
تنها نكاتي كه در اين فوتبال بيدر و پيكر حرفهاي شد، دستمزد بازيكنان و
شماره لاتين پشت پيراهنهايشان بود.
اصلا اينها را رها كنيم. فوتبال ما شده است پر از راستي و درستي و اين رمز
موفقيت ماست! ما اصلا بلد نيستيم دروغ بگوييم. اين "ما" همه اهالي فوتبال
را جز اندك آدمهاي پاك آن شامل ميشود. ما به AFC راست ميگوييم كه همه
تيمهايمان خصوصي هستند، همه ورزشگاه اختصاصي دارند، همه هيئت مديره
غيردولتي دارند، همه قراردادهاي حرفهاي دارند و....
ما به همديگر دروغ نميگوييم كه بيش از سقف قرارداد پولي نگرفتهايم، كه
بازيكنان تابع تصميمات و در اختيار باشگاه هستند، كه بازيكنان به لباسي كه
بر تن ميكنند تعصب دارند، كه فوتبال ما كاملاً پاك است، كه داوريهايمان
در حد جهاني است، كه تصميمات فوتبالي را فوتباليها ميگيرند، كه
فدراسيونمان برترين فدراسيون آسيا در سال فلان شده است، كه مديران
كاربلدمان كلي زحمت ميكشند و در آمدزايي ميكنند.
اين همه هنر را كه نميشود يك نفس خواند. ما هميشه راست ميگوييم كه حق پخش
تلويزيوني به درستي پرداخت ميشود، كه برنامهريزي سازمان ليگمان عالي است
و مو لاي درزش نميرود، كه مربيان تيم ملي بر اساس ضابطه انتخاب ميشوند و
نه رابطه، كه سرمربي خارجي را اگر ميآوريم فقط به مصالح ملي فكر ميكنيم،
كه رقم قراردادش خيلي پائينتر از اين حرفهاست، كه تماشاگرانمان بهترين
تماشاگران دنيا هستند، كه مديران معدود باشگاههاي خصوصي مان فقط براي ورزش
پا پيش ميگذارند و اصلاً به دنبال شهرت نيستند، كه مديران سياسيمان كلي
در هيئت مديرهها زحمت ميكشند، كه ورزشگاههايمان كاملاً استاندارد است،
فوتبال ما پر است از اين اتفاقات كه ظاهرا تمامي ندارد.
اين كاملا حقيقت است! كه مسئولان نظارتي برايشان فرقي نميكند كه در برابر
قانون چه تيمي بايد مجازات شود و درگير رنگها نميشوند، كه رئيس
فدراسيونمان واقعاً رئيس است،كه هيچ اختلافي در فوتبال ما نيست، كه
بازيكنانمان اصلاً فحش بلد نيستند، كه مربيانمان در رختكن فقط جملاتي را
بيان ميكنند كه به تاكتيك تيم مربوط ميشود، كه اصلاً درگيري بين مربي و
بازيكن معني ندارد و خيلي اتفاقات مثلاً خوبي كه همين طور يكي پس از ديگري
رديف ميشوند.
اتفاقي كه جمعه شب در ورزشگاه آزادي رخ داد، يك حادثه يا اتفاق نيست كه
نتوانيم از اين دست مواردي پيدا كنيم. همين هفته قبل در بازي پاس و راه آهن
هم از اين صحنهها كم نبود. اين اتفاقات در فوتبال ما كم نبوده و نخواهد
بود.
حالا جنجال جمعه شب كلي بحث به راهانداخته و ميزگرد، مصاحبههاي رنگارنگ،
جلسات كميته انضباطي و... را به راه خواهد انداخت و هر كسي هم از ظن خود به
قضيه نگاه و آن را محكوم ميكند.
اما انصافاً بياييد تعصبات رنگي را كنار بگذاريم و برويم طبقه دوم ورزشگاه
آزادي بنشينيم و از آن بالا به اتفاقات جمعه شب نگاه كنيم. دروازه بان
استيل آذين وقت تلف ميكند، تمارض ميكند و توپ را به بيرون ميزند،
بازيكنان پرسپوليس به جاي آن كه توپ را (طبق رسم بازي جوانمردانه) به حريف
بدهند پرتاپ ميكنند و گل ميزنند. همه بازيكنان روي سر هم ميپرند و مشت و
لگد و ناسزا حواله هم ميكنند. چند دقيقه بعد هم اين داستان ادامه دارد تا
بازي تمام شود. بازي تمام ميشود اما دعواها ادامه داد. داخل تونل
ورزشگاه، در روزنامهها و سايتها و... و دست آخر مالك متمول تيم ته جدولي
تصميم ميگيرد تيمش را از ليگ بيرون بكشد. شما باشيد به اين اتفاقات
ميخنديد يا گريه ميكنيد؟
مردم سالاري
«رئيس جمهور هم تکذيب کند» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم روح الله حقيقت طلب است كه در آن ميخوانيد:
در خبرها آمده بود آيت الله ري شهري هم تکذيب کرد. توليت آستان حضرت
عبدالعظيم حسني مطالب منتسب شده به وي در سي دي «ظهور نزديک است» را تکذيب
کرد.
ري شهري که رييس موسسه علمي فرهنگي دارالحديث نيز هست روز گذشته در گفت و
گو با ايرنا تاکيد کرد: 'مطالب منتسب شده به من در اين فيلم مطلقا صحيح
نيست و به شدت تکذيب ميشود.'
گفتني است در اين فيلم نقل قولي از امام جمعه موقت اهواز درباره ظهور حضرت
حجت(عج) در زمان رهبر معظم انقلاب به نقل از آيت الله ري شهري مطرح شده
است.
آيت الله ري شهري با يادآوري اين نکته که پيش از اين نيز اين مطلب را تکذيب
کرده است، خاطرنشان کرد: اينگونه اقدامات نتيجهاي جز سست کردن مباني
اعتقادي جامعه دربر ندارد.
متاسفانه و به هر دليلي اين روزها مستند «ظهور حجت بسيار نزديک است» مورد
بحث اکثر محافل و به ويژه مراکز مذهبي است و جالب آنکه همگان آن را به شدت
محکوم و مطرود ميدانند. نگارنده حتي يک عالم ديني يا محقق حوزوي يا استاد
دانشگاه را سراغ ندارد که محتواي اين سي دي را تائيد کند. آيا اين مستند
باورهاي مردم را به بازي نميگيرد؟ آيا اين سي دي مخرب اعتقادات راسخي نيست
که اطلاع از زمان ظهور حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداه
را به صورت انحصاري در نزد خداوند ميداند و بس؟ آيا اين مستند نوعي به زير
سوال بردن همان فلسفه مهدويت و انتظار نيست؟
اگر همه اينها هست چرا تاکنون جناب آقاي احمدي نژاد آن را تکذيب نکرده است؟
مگر غير از اين است که برخي شايعات حکايت از آن دارد که برخي نزديکان رئيس
جمهور مبادرت به تهيه و ساخت اين مستند کردهاند!
به هر حال به نظر ميرسد هم اکنون که مراجع تقليد و بسياري از علماي ديني و
متخصصان حوزه و دانشگاه محتواي مستند مذکور را نادرست ميدانند آيا بهتر
نيست که آقاي رئيس جمهور هم اين سي دي را تکذيب نموده و نسبت به جريان
انحرافي سازنده آن موضع گيري جدي اتخاذ نمايند؟
تهران امروز
«قطره اشكي بر مزار جوانمردي» عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم امير جاملو است كه در ان ميخوانيد:
اگر بازي جوانمردانه به هدايت كردن توپ به بيرون از زمين بازي وقتي يك
بازيكن روي زمين دراز كشيده و از درد به خودش ميپيچيد باشد؛ ما اينجا در
ايران جوانمردترين فوتباليستهاي دنيا را داريم. اما اگر پايبند بودن به
تعهدات حرفهاي در داخل و خارج از زمين مسابقه را هم در زمره اصول جوانمردي
در ورزش بگنجانيم، سقوط وحشتناكي در اين عرصه نصيب فوتبال ايران ميشود.
اتفاقي كه در پايان بازي پرسپوليس و استيل آذين رقم خورد قبل از آنكه دغدغه
زير پا گذاشته شدن اصول بازي جوانمردانه را به تصوير بكشد، بي ظرفيتي غريب
جماعتي را جلوي دوربين برد كه عمري است ناجوانمردي را در پوشش فريبنده
اعتقاد محكم به هنجارهاي اخلاقي پيچيده و در اين مسير پلههاي ترقي را
پيمودهاند.
ساده انگاري است اگر گمان كنيم همه آن عربده جوييها و نفسكش طلبيدنها از
هياهوي توپي برخاست كه مدافع پرسپوليس عرفا بايد در اختيار بازيكنان حريف
قرار ميداد اما چنين نكرد و قرمزها با همان توپ بازي را بردند. قواعد بازي
جوانمردانه - يا همان به اوت زدن توپ و بعد سپردن آن به تيم مقابل- در
فوتبال ايران راه را بر عملي كردن انواع نيتهاي غيراخلاقي هموار ميكند.
بازيكن تيم برنده ميتواند در دقايق پاياني يك بازي حساس در حالي كه تيمش
نتيجه لازم را بهدست آورده خودش را روي زمين بيندازد.
در اين وضعيت بازيكن پابه توپ حريف بر سر دوراه خير و شر قرار ميگيرد. روي
سكوها پنجاه هزار تماشاگر به اين توپ چشم دوختهاند و اميدوارند تيمشان در
آخرين لحظات از شكست نجات پيدا كند اما بازيكن كه ميداند بعد از اين بازي
درباره خانواده، شخصيت، گذشته و آينده او باهمين يك توپ قضاوت خواهد شد
آن را به اوت ميزند و بار گناهانش را سبك ميكند.
ابتكار
«پاياني بر سه دهه نفاق!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم جاماسب محمدي بختياري است كه در آن ميخوانيد:
سازمان مجاهدين خلق از برجستهترين گروههاي سياسي چريکي بود که در سالهاي
پرالتهاب و پرتلاطم دهه 40 و 50 با هدف سرنگوني نظام شاهنشاه سر برآورد.
بنيانگذاران اين سازمان با انگيزهاي درخور توجه و همتي والا، با مطالعات
عميق ديني و اسلامي، آموزشهاي تئوريک خود را شروع کردند؛ اما با اعدام
لايه اول و حذف مؤسسان و چهرههاي برجسته و شخيص، عقبههاي بعدي آن
نتوانستند آن مطالعات را بهصورت گسترده پيگيري کنند و به رشد تئوريک و
غناي نظري و فکري خود و هوادارانشان بپردازند.
آنها از ادامه راه بازماندند و اطلاعيه مشهور «تغيير ايدئولوژي» را انتشار
دادند. گرچه انتشار اين بيانيه اکثر نيروهاي انقلابي آن روزگار را در بهت و
حيرت فرو برد و در آن وضعيت، ضربه سنگيني به جنبشهاي مذهبي وارد کرد که
خاستگاه روشنفکري و پايگاه دانشگاه داشتند، براي صاحبنظران اقدامي
غيرمنتظره نبود.
آنچه اين گروه را به بنبست عملي و فکري کشاند، عبارت بودند از:
بيبهرهمندي از تجارب سياسي و پختگي کافي، فقدان دانش تئوريک اعضاي آن و
نداشتن فرصت براي مطالعات عميق. اين عوامل خود به دلايلي به وجود آمده است،
از جمله: سيالي سازمانهاي چريکي که ضمن درگيربودن با نظم مستقر سياسي،
دائماً در جنگ و گريز و ريزش و رويشاند؛ پيروي از مشي راديکاليسم سياسي به
دليل جوانبودن بدنه آن و التهابات و تنش اجتماعيسياسي و گسترش خواست منش
«تغييرطلبي» در فضاي فرهنگي و سياسي؛ غلبه و زير سيطره قرارگرفتن تمام
جريانهاي سياسي و روشنفکري توسط گفتمان چپ مارکسيسم در سراسر جهان. اينها
عواملي بودند که باعث شدند تا اين سازمان رسماً مارکسيسمبودن خود را
اعلام کند.پس از انشعاب گروه مارکسيسمشده و سازمانده مجدد طيف مذهبي، اين
سازمان به دليل جزمگرايي شديد سازماني و دگماتيسم سياسي، بخش وسيعي از
مذهبيوني که از تجارب سياسي و رگههاي عقلانيت راهبردي برخوردار بود،
آنها را رها کرده و راه و روش خود را تغيير داد.
اين امر ادامه کار اين سازمان را غامضتر و پيچيدهتر کرد. جذمگرايي و
دگمانديشي سازمان بهاندازهاي آشکار بود که هيچگاه نتوانست اعتقادنداشتن
خود را به دموکراسي و حقوق بشر پنهان کند. نشريه «مجاهد» ارگان رسمي اين
سازمان در شمارگان اوليه آن مينويسد که «سياست حقوق بشري ميخواهد چهره
کريه امپرياليسم را پنهان سازد» .
همين مشي استبدادگونه و ارتجاعي اين جريان به سر فصلي مهم براي آغاز
فاجعهاي ميشود که در انتظار اعضا و اين ملت بود و تا کنون ادامه
دارد.پايان راه اين سازمان به دليل ميرايي و رو به افولبودن مشي
ستيزهجويي و غروب ايدئولوژيهاي قهرآميزي است که مهمترين راهبرد آن «هدف
وسيله را توجيه ميکند» است. عمدهترين دليل آن ناپختگي، غرور و نخوت
فردسالاري و اتوکراتيک رهبران و رأس آن بود که نهفقط يک نفر را معادل کل
سازمان ميبينند، بلکه شخص رهبري را معادل ايران قلمداد ميکنند (ايران
رجوي، رجوي ايران).
خط فکري اين سازمان سالهاست که خاصيت خود را از دست داده و عمر آن سپري
شده است؛ چراکه اکنون نحله فکري مذهبي آن، نه با دين سر سازگاري دارد و نه
مشي سياسي آن، با دموکراسي آشتيپذير است و نه منظومه فکري آن، با حقوق بشر
و آزاديخواه ميتواند همخواني داشته باشد.عملکرد آن تاکنون نهتنها در
جهت منافع ملي ايران نبوده، بلکه رودرروي خلقي بوده که خود مدعي آن هستند.
در زمانهاي که ملت ايران با دشمن ديرينه خود، در حال جنگ بود و پاي بحث
مناقشات ارضي و منافع ملت در ميان بود و از طرفي، خطر تجزيهطلبي کشور را
تهديد ميکرد، آنها جانب «اجنبي» را گرفتند و بدترين جنايتها را در حق
خلق ايران روا داشتند تا به رؤياي جامعه بيطبقه توحيدي خود تحقق بخشند!
جريان نفاق با فريب و اسارت فکري جوانان خوش استعدادي که ميتوانستند در
سازندگي و ترقي اين کشور مفيد باشند، با کشاندن اعضا و هواداران در پاي
خودخواه و بيتجربگي خود، آنها را روانه قربانگاه ميکنند.
آفرينش
«جهاني شدن» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش است كه در آن ميخوانيد:
جهان امروز تحت تاثير پديده جهاني شدن فاصلههاي زماني و مکاني بيش از هرزمان ديگري فشرده شده است.
اما آنچه که از تاثيرات اين فرايند بر اوضاع و احوال کشورهاي جهان مشخص
است،جهاني شدن فرايندي است که در آن مردم کشورهاي مختلف جهان احساس ميکنند
قيد و بندهاي جغرافيايي که پيش از اين بر روابط فرهنگي و اجتماعي آنها
سايه افکنده بود تاثير خود را از دست داده است و اين کم رنگ شدن مرزهاي
جغرافيايي، منجر به از ميان رفتن مرزهاي سياسي نيز ميشود.
اين امر باعث ميشود که مسايل جهاني در يک نقطه محصور نشود و به سرعت به
نقاط ديگر جهان نيز سرايت نمايد. مردم سريع از احوالات هم با خبر ميشوند و
اگر حادثهاي در يک نقطه از جهان روي دهد ثانيهاي بعد مردم در نقاط ديگر
دنيا از آن با خبر هستند و در برابر آن عکس العمل نشان ميدهند.
در عرصه جهاني شدن دنياي اقتصاد نيز با دگرگوني روبرو ميشود. دسترسي افراد
به زمينههاي اقتصادي در ديگر کشورها، استفاده از مزيتها و امتيازات
اقتصادي توسط اشخاص حقيقي در سراسر جهان نشان از برداشته شدن مرزهاي
اقتصادي براي جهانيان ميباشد و به صورت يک بازارچه اقتصادي دسترسي عموم به
آن مقدور ميباشد.
بسياري از متخصصين جهاني شدن را بيشتر در حوزه اقتصاد بررسي کردهاند و از
زاويه اقتصادي به موضوع پرداختهاند با اينکه جهاني شدن در حوزه مسايل
فرهنگي و اجتماعي بسيار زيربنايي تر است. چون تمام مردم جهان که در عرصه
اقتصاد مشغول نيستند اما همه آنها با توجه به گسترش روزافزون شبکههاي
اجتماعي و اطلاع رساني از احوال يکديگر در سر تا سر جهان مطلع هستند و خود
را درگير در مسائل انسانهاي ديگر ميدانند.امروزه جهاني شدن با سرعت فوق
العاده خود ظرف دو دهه گذشته توانسته خود را در صحنه جهاني به عنوان الويت
کشورها در زمينههاي مختلف اقتصادي و سياسي تبديل نمايد.
توجه دولت کنوني به موضوع جهاني شدن بويژه تمشيت اموردفتر ملي جهاني شدن از
نزديك ترين سطح ارتباط با ريئس دولت چشم انداز روشن واميدوار كنندهاي را
در زمينه رويداد فراگير جهاني شدن به مثابه مهم ترين چالش دنياي معاصر را
در برابر ديدگان صاحبنظران ميگشايد.خاصه آنكه اين حركت مبارك توام با دعوت
از نخبگان منجمله اصحاب رسانه براي تشريك مساعي ورايزني در اين باره همراه
گرديده است.
به نظر ميرسد اكنون كه دولت با اجراي قانون هدفمندي يارانهها وحركت در
مسير برچيدن ديوارهاي پوشالي كه طي دهههاي متوالي برگرداگرد اقتصاد
كشوركشيده شده وفضايي گلخانهاي ومجازي را به اقتصاد تحميل ميكرد گامهاي
محكم وموثري در جهت سازگاري با واقعيتهاي منبعث از جهاني شدن در عرصه
اقتصاد برداشته است فرصت مغتنمي فراهم شده است که تا بتوانيم با نزديک شدن
به معيارهاي واقعي در عرصههاي مختلف اقتصادي، سياسي و فرهنگي الگوي خاص
ايران را که همان الگوي اسلامي – ايراني است را بر جهانيان عرضه کنيم و
ميراث ارزشمند نياكان خويش وهزاران متفكر ي كه در دامان اين تمدن بزرگ
باليدهاند را به صورت بخشي از فرهنگ جهاني وهويت انسان زميني براي ابد
ماندگار سازيم واين رسالتي تاريخي وارزشمند است كه هيچ قوم وملتي در جهان
نه موظف ونه قادر به ايفاي چنين رسالتي است. اين اهداف يادشده ميسر نخواهد
بود جز با اتکا به عزم و اراده ملي مردم و مسئولين کشورمان.
حمايت
«تحريمهاي يکجانبه عليه ايران و حقوق بين الملل» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
در خبرها اعلام شد که کشورهاي اروپايي توافق کردهاند که 32 مقام ايراني را
در فهرست تحريمهاي اتحاديه اروپا قرار دهند. برابر اين تحريمها گويا
افرادي که نامشان در فهرست مزبور آمده است، حق سفر به کشورهاي عضو اتحاديه
اروپا را نخواهند داشت و اموال آنها در اين کشورها مسدود خواهد شد.
متعاقب اقدام اتحاديه اروپا، مقامات آمريکايي نيز از اين اقدام استقبال
کردند. در قبال اين رويداد ميتوان صرفا از منظر سياسي به ارزيابي نشست
چنانچه بسياري از رسانههاي داخلي از اين منظر به تحليل آن پرداختند و
يادآور شدند که غربيها با اينگونه اقدامات در واقع استمرار دشمني خود با
جمهوري اسلامي ايران را نشان دادند و در تلاشند تا افکار عمومي جهاني را از
تحولات منطقه خاورميانه حول محور اسلام خواه دور سازند.
اما از ديدگاه حقوقي نيز رويداد مزبور حائز اهميت است و در جهت حفظ منافع
ملي بايد مورد تحليل دقيق قرار گيرد تا معلوم شود که آيا برآيند اينگونه
اقدامات از حيث حقوقي، فرصت محسوب ميشود يا تهديد است؟ و بايد در قبال
اينگونه موارد، چه تدابير وراهکارهاي شايسته حقوقي اتخاذ کرد؟ نظر به اهميت
موضوع يادشده، ذيلا چند نکته در اين خصوص ايفاد ميشود، با اين اميد که
اهل فن و حقوقدانان بين المللي کشورمان به تبيين دقيق ابعاد موضوع از نگاه
دفاع از حيثيت ملي و مقابله بارويکردهاي خلاف در عرصه جهاني برآيند.
1- در موازين بين المللي، کشورها از حيث حقوقي ملزمند که روابط دوستانه و
صلح آميز بر مبناي احترام به اصل تساوي حقوق و استقلال يکديگر را همواره
رعايت کنند و در قبال مسائل مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي يا انساني صرف
نيز همواره همکاري و تعامل سازنده داشته باشند. بر مبناي همين اصول،(که در
اهداف منشور سازمان ملل نيز ذکر شده است، تمامي اعضا جامعه بين المللي
لازم است که اختلافات خود را به طرق مسالمت آميز و به نحوي که صلح و امنيت
بين المللي و عدالت به خطر نيفتد، حل و فصل کنند و از هرگونه تهديد به زور
يا استفاده از آن عليه تماميت ارضي يا استقلال سياسي هر کشور ديگر يا
استفاده از هر روش ديگري که با مقاصد ملل متحد مبارنيت دارد، اجتناب ورزند.
برابر اين موازين شناخته شده، طبيعي است که هيچ کشور يا جمعي از کشورها حق
ندارند که خود را معيار درستي يا نادرستي امور محسوب کرده و از کشورهاي
ديگر بخواهند که استقلال خود را ناديده گرفته يا روشهاي خاص مسالمت آميز
اداره جامعه خود راکنار گذاشته و روشهاي تجويزي ديگران را سرلوحه قرار
دهند. هم چنين هيچ دولت يا گروه ازدولتها حق ندارند با روشهاي مداخله
گرايانه امنيت وآرامش کشورهاي ديگر را بر هم زنند.
2- در موازين بين المللي، حق حاکميت دولتها برسميت شناخته شده است. در
عين حال، مفهوم حاکميت نيز دچار تحولاتي شده به اين صورت که ديگر دولتها
نميتوانند با استناد به مفهوم حاکميت مطلق، دغدغههاي جهانشمول ملتها از
جمله رعايت حقوق انسانها را ناديده بگيرند. اين دو واقعيت باعث شده که
امروزه حقوقدانان بين المللي از ضرورت برقراري توازن و تعادل بين اين دو
مفهوم و آثار و لوازم آن سخن به ميان آورند. بنابراين، دولتمردان هوشمند در
هر کشور مستقل مراقبت ميکنند که نه حاکميت آنها مخدوش شود و نه اينکه اين
ذهنيت در سطح جهان بسط يابد که ارزشهاي پذيرفته شده حقوقي در سطح موازين
حقوقي بين المللي مورد پذيرش آنها نيست.بديه است در اين فرايند در صورت رد
هر قاعده يا اصلي تلاش بر اين خواهد بود که با ادبيات فني حقوقي و بکارگيري
روشهاي خاص خود پاسخ داده شود وصرفا به يک موضعگيري سياسي بسنده نشود بلکه
حتي در موضعگيريهاي سياسي نيز دقت ميشود که مطلبي گفته نشود که بعدا
خود، محل استناد حقوقي رقيب قرار گيرد.
3- اقدامات وتدابير يکجانبه (unilateral measures) دولتها در حقوق بين
الملل، شقوق مختلفي دارد ودر حيطههاي موضوعي متنوعي امکان تحقق دارد.
برخي از آنها صراحتا منع شده است و اگر دولت متوسل به اتخاذ اقدامات مزبور
از جمله بکارگيري قوه قهريه يکجانبه شود، موازين حقوقي بين المللي را نقض
کرده است. در عين حال مواردي از اقدامات يکجانبه در صلاحيت کشورهاست که يا
به عنوان اقدام متقابل خلاف دولت ديگر و يا در جهت دفاع از موازين حقوقي
مورد پذيرش جهاني بکار گيرند.در اين خصوص سالها کميسيون حقوق بين الملل
مطالعاتي انجام داده وحاصل آن را در قالب مواد مشخصي هم اينک در دسترس
همگان است. هم چنين ديوان بين المللي دادگستري در چندين مورد در اين خصوص
اظهار نظر کرده است. شناخت دقيق موارد مجاز و غيرمجاز، يکي از ضرورتهايي
است که طبيعتا هر دولتي لازم است بدان مبادرت ورزد تا هم بتواند از منافع
ملي خود به درستي دفاع کند و هم اينکه به وقت ضرورت، خود اقدام يکجانبه
معمول دارد.
4- در قبال آنچه اروپاييها اخيرا انجام دادند، لازم است هر سه نکته قبلي
مورد توجه و تامل قرار گيرد و سپس تدابير حقوقي اتخاذ شود با اين هدف کلي
که اين روند در سطح جهاني توسعه پيدا نکند چرا که توسعه اين گونه اقدامات
عليه جمهوري اسلامي ايران در ساختار ناعادلانه نظام بين المللي فعلي
ميتواند زمينه ساز مخاطراتي براي کشور باشد که حل ورفع آن هزينههاي سنگين
در پي دارد.بنابر اين قطعا بايد از آن جلوگيري کرد.
جهان صنعت
«قسمت پر لیوان» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم اردلان عطارپور است كه در آن ميخوانيد:
بعد از اینکه صندوق بینالمللی پول هفته گذشته رشد اقتصادی کشور را در سال
89 یک درصد اعلام کرد، حال نوبت بانک جهانی شد که آمار رشد ما را بدهد.
بانک جهانی دیروز میزان این رشد را 5/1 درصد اعلام کرد.
این در حالی است که سه سال است نه بانک مرکزی و نه مرکز آمار ایران
هیچکدام نرخ رشد اقتصادی کشور را اعلام نمیکنند. این ندادن آمار باعث
اعتراضات بسیاری شده است چراکه نرخ رشد از شاخصهای اصلی ارزیابی وضع
اقتصادی هر کشور است و از ملزومات برنامهریزی اقتصادی سال آینده به حساب
می آید.
معترضان بدگمان هستند و فکر میکنند چون رشد اقتصادی کشور در این سالها
خوب نبوده است، از این رو از اعلام آن خودداری میکنند. شخصا این نظر را رد
نمیکنم اما چرا همیشه قسمت خالی لیوان را میبینیم، شاید اینکه این
آمارها اعلام نمیشود برای این است که نمیخواهند دروغ بگویند.
دنياي اقتصاد
«اولویت سیاستگذاران اقتصاد ایران چیست؟» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدمهدی راسخ است كه در آن ميخوانيد:
تغییر در واحد پولی کشور، این روزها به یکی از مهمترین دغدغههای مسوولان
اقتصادی تبدیل شده و هر روز اظهارنظرهای متفاوتی در مورد آن مطرح میشود.
صرف نظر از اینکه چه زمانی برای اعمال این سیاست مناسب است،نخست باید به
این پرسش پاسخ داده شود که آیا اولویت اصلی بانک مرکزی و وزارت امور
اقتصادی و دارایی در شرایط فعلی، حذف صفر از پول رسمی کشور است یا
سیاستگذاران اقتصادی کشور، اولویتهای دیگری دارند که نخست باید درصدد رفع
آن برآیند.
اعلام رسمی تغییر در واحد پول رسمی کشور و سیاست حذف صفر از آن، در شرایطی
مطرح شده است که گزارشهای رسمی از صعودی شدن شاخص تورم در کشور حکایت
دارد. این روزها همه مسوولان به خوبی از حساسیت سیاسی و اجتماعی تورم دو
رقمی آگاهی دارند، بنابراین مهار تورم را باید اولویت اول سیاستگذاران
اقتصادی کشور دانست و این نکتهای است که البته مورد توجه برخی مسوولان
قرار دارد، بنابراین اینگونه عنوان میشود که حذف صفر از واحد پول ملی
میتواند از نظر روانی، منجر به کاهش نرخ تورم شود.
منظور از ارزش پول ملي، قدرت خريد پول هر كشور در بازار كالا و خدمات است.
اينكه به ازاي درآمد پولي چه ميزان كالا و خدمات ميتوان خريد، منعكسكننده
قدرت خريد پول است. بنابراين طبيعي است كه هرچه نرخ تورم بالا باشد با يك
ميزان درآمد ثابت به مقدار كمتري ميتوان از كالا و خدمات استفاده كرد؛
بنابراين هرچه نرخ تورم بالاتر رود ارزش پول نيز كاهش خواهد يافت.
مردم کوچه و بازار معمولا درصدد مقایسه قیمت کالاها و خدمات در زمان گذشته
با زمان حال برميآيند و نتیجه میگیرند؛ یعنی يك ميزان پول را در گذشته در
نظر میگیرند و توان خريد آن را با زمان حال مقايسه میکنند و احتمالا
چنین نگاهی منجر به اصرار مسوولان بر حذف صفر از واحد پول رسمی کشور شده
است.
این درحالی است که ما به تجربه دریافتهایم که ارزش پول ملي را نمیتوان
با دستور اداري و مصنوعي حفظ کرد. به هر اندازه كه بتوانيم نرخ تورم را
كنترل كنيم ميتوانیم ارزش پول ملي را نيز تقويت كنیم. نتيجه اينكه
اصليترين متغير در تعيين ارزش پول، نرخ تورم است و اگر قرار است كه ارزش
پول ملي تقويت شود، اين كار بايد با كنترل نرخ تورم صورت پذيرد.
براساس گزارش تحلیلی كه از تجربه حذف صفر از واحد پول کشورها انجام گرفته
است در 85 سال گذشته تقریبا 50 کشور، این سیاست را اجرا کردهاند.
نخستین کشور، آلمان در سال 1923 بود، ترکیه و رومانی هم در سال 2005 به
ترتیب 6 و 4 صفر را از واحد پول خود حذف کردهاند. اقدامکنندگان به این
کار توجه داشتهاند که این اقدام حاوی پیامی به شهروندان و جامعه جهانی است
که در گذشته سیاستهای اقتصادی اشتباهی که منجر به تورمهای شدید شده،
اتخاذ شده است و اکنون سیاست مهار تورم در دستور کار قرار گرفته است. اما
نگاهی عمیقتر به سیاست مهار تورم در کشورهایی که در این زمینه موفق عمل
کردهاند، نشان میدهد که سیاست حذف صفر از واحد پولی، سیاستی یک سویه و
مستقل نبوده و جزئی از یک بسته سیاستی بوده است.
«ادبيات جنگ در مستطيل سبز» عنوان يادداشت روز روزنامه جام جم به قلم محمود اكرامي است كه در آن ميخوانيد:
روزي كه بازي دوستانه استقلال و پيروزي عنوان «دربي» يا «شهرآورد» و «دوئل»
به خود گرفت و مستطيل سبز «آوردگاه» ناميده شد، روزي كه مربي فوتبال يك
تيم لقب «ژنرال» و مربي تيم ديگر عنوان «امپراتور» يا «سلطان» را از آن خود
كرد، روزي كه به يك دروازهبان يا مربي تيم صفت «خان» داده شد، طبيعي بود
كه حوزه فوتبال در سيطره بيچون و چراي يك عده «لقب يافته» و «عنوان گرفته»
درآيد.
همان روز انتظار ميرفت كه اين ادبيات روزي باعث رويارويي يا جنگ «سلطان»
با «امپراتور» يا نبرد «امپراتور» با «ژنرال» شود و اين رويارويي
ستيزهجويانه و منفعتطلبانه در «دربي» ، «شهرآورد» يا «نبرد شهري» يا
«آوردگاه» دور از ذهن نبود.ادبيات گفتاري هر دسته و گروه بيانگر ذهنيت،
نگرشها و تمايلات آن دسته و گروه و به نوعي زمينهساز رفتارهاي فرد و گروه
آنهاست.
از اين رو وقتي ادبيات ميدان جنگ در زمين فوتبال مثل نقل و نبات رواج يافت،
و گفتار «سبقتجويانه» به سخنان «جنگطلبانه» تغيير ماهيت داد.
زماني كه «رجزخواني» تيمها براي هم، با كلمات و عبارات تحقيرآميز و نزديك
به توهين «كُريخواني» خوانده شد.وقتي هواداري از يك تيم تا حد مرگ، امري
مثبت تلقي گرديد.
زماني كه واژههاي «حمله» و «دفاع» در مستطيل سبز حرف اول را زدند. هنگامي
كه «برد» و «باخت» كه ادبيات بازي است، به «شكست» و «پيروزي» كه از ادبيات و
اهداف جنگ است تبديل شد، زنگ خطر در فوتبال ما به صدا درآمد و امروز
فوتبال ايران قابل پيشبيني بود.
همان موقع برخي از مردمشناسان، جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعي اين
«رقابت گروهي» را «ستيزه» ناميدند و گفتند: نميتوان ادبيات و القاب و
عناوين جنگ را در ميدان فوتبال به كار برد، با ادبيات ستيزه به تشويق
هواداران و بازيكنان پرداخت، ذهنيت و گفتار ستيزهجويانه و جنگطلبانه در
فوتبال داشت و آرزو كرد كه «رقابت سالم» يا «سبقتجويي» در فوتبال حاكم
باشد و اين ادبيات خصمانه روزي رفتاري ستيزهجويانه را باعث خواهد شد كه
شد.
در واقع آنچه امروز در فوتبال، بروز كرده با توجه به ماهيت «پولمحوري»
آن، زاييده و نتيجه منطقي ذهنيت، گفتار و ادبيات ستيزهجويانهاي است كه در
فوتبال رايج شد و تعدادي از رسانههاي زرد و برخي از ناكارشناسان و تعدادي
از ناهواداران آن را ترويج دادند و بقيه سكوت را بهترين كار ممكن دانستند.
كيهان
«آل سعود در يك قدمي سقوط» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد:
لشگركشي آل سعود به بحرين و قتل عام وحشيانه مردم مظلوم و غيرمسلح اين
سرزمين شيعه نشين -كه به ناحق و در جريان خيانت شاه معدوم از ايران جدا شده
است- اگر چه رخدادي تلخ و فاجعه آميز است اما تمامي شواهد و قرائن موجود
بي آن كه گزافه و اغراقي در ميان باشد، حكايت از آن دارند كه آل سعود به
پايان حيات نفرت انگيز خود رسيده است و خاورميانه اسلامي در آيندهاي بسيار
نزديك از اين جرثومه فساد و تباه و متحد تابلودار اسرائيل پاكسازي ميشود.
براساس همين شواهد كه در اين يادداشت به نمونههايي از آن اشاره ميشود،
بعيد به نظر ميرسد خاندان آل سعود از روز بد حادثهاي كه پيش روي دارند،
جان سالم به در برند و در مجازات اين خاندان تحت قيموميت آمريكا، تنها به
فروپاشي حاكميت آنها بسنده شود، بخوانيد؛
1-«مارتين ايندايك» سفير سابق آمريكا در اسرائيل و مدير بخش خارجي موسسه
«بروكينگز» طي يادداشتي در روزنامه واشنگتن پست - 7 آوريل / 18 فروردين- به
فهرستي از نقاط آسيب پادشاه آل سعود اشاره كرده و به گونهاي تلويحي،
ادامه حاكميت اين خاندان در شبه جزيره عربستان را ناممكن ارزيابي ميكند.
«ايندايك» كه نظرات وي در ميان دولتمردان آمريكا از اعتبار بالايي برخوردار
است، تنها راه پيش پاي آمريكا براي حفظ حاكميت آل سعود را تبديل «پادشاه
مطلقه» به «مشروطه سلطنتي» ميداند ولي بلافاصله ميافزايد «با توجه به
امواج بلند سونامي اسلامي در خاورميانه و شمال آفريقا، بعيد به نظر ميرسد
كه فرصتي براي اين تغيير ساختار در حكومت آل سعود باقي مانده باشد» .
مارتين ايندايك توضيح ميدهد حكومت كنوني عربستان، بر گرفته از مدل
حكومتهاي استبدادي قرن 15 ميلادي است كه نميتواند در قرن 21 شانس دوام
داشته باشد و در مواجهه با خيزشهاي امروز خاورميانه، به طور كامل از بين
خواهد رفت.
سفير سابق آمريكا در اسرائيل در ادامه تحليل -بخوانيد گزارش- خود از شرايط
شكننده و روبه زوال آل سعود مينويسد؛ «بسته كمكهاي مالي به ارزش يكصد
ميليارد دلار و تعهد ايجاد 60 هزار فرصت شغلي كه ملك عبدالله وعده داده
است، نميتواند از خروش مردم و مخصوصاً جوانان عربستان عليه آل سعود
جلوگيري كند» و ميافزايد «مردم اين مبلغ را فقط بخشي از مطالبات خود
ميدانند كه تاكنون از آنان دريغ شده است» و مينويسد «جاذبه استقلال و
آزادي سياسي كه از آن سوي مرزها و امروز از ايران پمپاژ ميشود و از طريق
اينترنت و تلويزيونهاي كابلي در ميان شهروندان عربستان منتشر ميشود، چيزي
نيست كه ملك عبدالله بتواند با پرداخت رشوه مالي و اختناق پليسي مانع
گسترش آن شود» .
2- ديپلماتهاي سعودي در محافل سياسي و رسانهاي آمريكا و كشورهاي اروپايي
به «ديپلماتهاي شرمسار» - ASHAMED DIPLOMATS- شهرت دارند چرا كه به شدت از
روبرو شدن با خبرنگاران و مصاحبه با آنان پرهيز ميكنند. رسانههاي غربي
بر اين باورند كه آنچه ديپلماتهاي سعودي را از روبرو شدن با خبرنگاران
پرهيز ميدهد، نگراني آنها از پرسشهاي احتمالي درباره ساختار حكومتي آل
سعود است. ساختاري كه هيچ توضيح قابل قبولي براي آن وجود ندارد. حاكميت يك
خاندان دست نشانده انگليس و تحت قيموميت كنوني آمريكا بر مردم عربستان، بي
آن كه در آن از انتخابات و دخالت مردم در تعيين سرنوشت خويش كمترين اثر و
نشانهاي باشد. پرهيز ديپلماتهاي سعودي از روبرو شدن با خبرنگاران تا
آنجاست كه وزير خارجه عربستان نيز در جريان ديدار با همتايان خود از حضور
در كنفرانس مشترك خبري كه يك رسم تعريف شده ديپلماتيك است خودداري ميكند.
از سوي ديگر اكثر دانشجويان عربستان كه در خارج از كشور خويش به تحصيل
اشتغال دارند نيز به دانشجويان خجالتي و كم حرف معروفند و بسياري از آنها
در هيچيك از مباحث سياسي كه در ميان دانشجويان متداول و معمول است شركت
نميكنند. برخي از اين دانشجويان انكار نميكنند كه با حكومت قرون وسطايي
آل سعود موافق نيستند و آنها را دايناسورهاي فرار كرده از پارك ژوراسيك
ميدانند! ولي از بيم بازخواست دستگاه امنيتي عربستان ترجيح ميدهند مخالفت
خود را ابراز نكنند. يكي از همين دانشجويان به هفته نامه آمريكايي
«نيويوركر» ميگويد؛ تا چند ماه قبل، از اين كه يك شهروند عربستان سعودي
هستم، احساس ناخوشايند و آزاردهندهاي داشتم و در برخي از مواقع خود را يكي
از ايرانيان عرب زبان معرفي ميكردم اما امروزه با شكل گيري قيام مردمي
عليه آل سعود، ديگر آن احساس را ندارم و مخصوصا در كنار برادران فلسطيني
خود، احساس شرمندگي و حقارت نميكنم.
3- چهارشنبه هفته گذشته- 24 فروردين ماه- روزنامه سعودي «عكاظ» به نقل از
سايت «ايلاف» كه وابسته به وهابيون دربار سعودي است، نوشت؛ آيا هيچكس
مقالههاي ضد ايراني ما را ميخواند يا اين مطالب را كه همه روزه در
رسانههاي كشورمان منتشر ميكنيم براي خودمان مينويسيم تا خشم خود را از
حضور پرقدرت ايران در همه جاي خاورميانه و حتي شمال آفريقا كاهش دهيم؟!
ايران فقط با گروههاي شيعه در كشورهاي عربي ارتباط ندارد، بلكه با جنبش
سني مذهب حماس در فلسطين نيز مرتبط است و شايد تعجب كنيد اگر گفته شود در
ميان مردم ليبي هم حضور دارد. ايران اكنون نيروگاه هستهاي دارد، زيردريايي
ميسازد، موشك دوربرد و پيشرفته توليد ميكند و همه جا در ميان مردم ما
حضور دارد. ايران اكنون به شبحي تبديل شده كه در باغهاي ما گردش ميكند
ولي ما او را نميبينيم و نميدانيم كجاست؟
4- همان روز- چهارشنبه- سمر مقرون، يكي از نويسندگان معروف عربستان در
روزنامه سعودي «الجزيره» نوشت «اين روزها هركس به من ميرسد، مرا به خاطر
مقالاتي كه عليه ايران مينويسم، سرزنش ميكند و به من تهمت ضد شيعي ميزند
و به شدت از انقلاب بحرين حمايت ميكند. اين افراد با اين كه شهروند
عربستاني هستند خيلي بيشتر از شهروندان ايراني از نظام اسلامي ايران حمايت
ميكنند و ما را نويسندگان جيره خوار مينامند. اين افراد در رسانههاي
عربستان نميتوانند به نفع ايران شعار بدهند ولي در محافل خود و از طريق
سايتهاي اينترنتي، به صراحت از ايران و حتي از نظاميان ايران دفاع
ميكنند. چنين افكاري نشان دهنده يك طرز تفكر خطرناك و جدي در ميان جامعه
ماست و بايد آن را خطرناكترين دشمن خود بدانيم» .
جمهوري اسلامي
«ريشه يابي آمارهاي متفاوت» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
معاون اول رئيسجمهور در آخرين روزهاي سال 89 در جمع بندي عملكرد دولت در
قلمرو اشتغال زایي اعلام داشت كه دولت در سال گذشته 4/1 ميليون شغل جديد
ايجاد كرده است. به فاصله 2 روز بعد، رئيسجمهور در سخناني تعداد مشاغل
ايجاد شده توسط دولت در سال 89 را 6/1 ميليون نفر اعلام كرد.
اكنون در روزهاي پاياني فروردين ماه، معاون اول رئيسجمهور آمار تازهاي از
اشتغالزائي دولت ارائه كرده و خاطرنشان ساخته است كه دولت در سال 89 موفق
شده يك ميليون و هفتصد و پنجاه هزار شغل جديد ايجاد نمايد.
اگر اين آمارها درست و دقيق باشند، طبعاً بايد به خاطر شتاب حركت در بخش
اشتغال زائي در چنين سطح وسيعي به دولت تبريك گفت. اما آيا اين ارقام و
آمارها درخصوص ميزان اشتغال زائي در كشور، قابل اطمينان هستند؟ در اين
زمينه با مروري بر حجم عظيم متقاضيان كار و انبوه بيكاران در تهران و
شهرستانها ترديدهاي جدي وجود دارد و به نظر ميرسد اطلاع رساني ضعيف و
ارائه آمارهاي متناقض به اعتماد عمومي لطمه ميزند.
از مسئولين دولتي به ويژه مسئولين وزارت كار انتظار ميرود با اطلاع رساني
شفاف و دقيق مشخص نمايند كداميك از آمارهاي ارائه شده صحت دارد؟ آيا دولت
در سال گذشته 4/1 ميليون شغل جديد ايجاد كرده؟ يا 6/1 ميليون؟ يا يك ميليون
و هفتصد و پنجاه هزار؟
موضوع مهمتر به علت ارائه آمارهاي متناقض باز ميگردد كه لازم است دقيقاً
ريشهيابي گردد و با آسيب شناسي در اين مقوله، به افكار عمومي توضيح داده
شود تا آنكه مبادا مردم نسبت به صحت و دقت آمارها دچار ترديد و عدم اعتماد
شوند و بتوانند به اظهارات مسئولين دولتي، با اطمينان بنگرند. اين مسئله
بسيار اهميت دارد كه مشخص گردد ايجاد اينهمه شغل در چه رشتههائي و با كدام
سرمايهگذاري و اقدامي عملي شده است و سهم هر استاني به تفكيك، چه ميزان
بوده است؟ اين نكته با در نظر گرفتن وعدههاي دولت براي ايجاد 5/2 ميليون
شغل جديد در سال 1390 بسيار اهميت دارد و سئوالاتي را در ذهن مخاطبان ايجاد
ميكند. به ويژه آنكه دولت نهم و دهم در تعريف "فرد شاغل"، تغييراتي را
ايجاد كردهاند و از جمله آنكه "فرد شاغل" به كسي گفته ميشود كه "حداقل يك
ساعت كار در هفته" داشته باشد! بايد پرسيد كه آيا نيازهاي زندگي كسي با يك
ساعت كار در هفته، برآورده ميشود؟ و آيا با استناد به چنين تعاريف
غيرواقعي و ضعيفي ميتوان با اطمينان خاطر از اشتغال زائي 4/1 ميليون نفري و
750/1 ميليون نفري سخن به ميان آورد.
بيم آن ميرود كه اين قبيل محاسبات سست و بيپايه، اعتماد عمومي در پذيرش
ساير آمارها و اطلاعات منتشره توسط دولت را نيز به زير سؤال ببرد كه البته
مطلوب نيست.
طبعاً اگر هر سه مورد اطلاع رساني رئيسجمهور و معاون ايشان مستند بوده، چه
بسا كه علت اصلي اين تناقض در آمارها به "منبع اطلاعرساني" باز گردد و
آنها از سه منبع مختلف، آمارهائي را نقل قول كردهاند و منشاء تفاوت آماري
به منبع جمعآوري و جمع بندي اطلاعات مربوطه باز ميگردد.
علت چنين اختلافهائي هرچه باشد، وجود يك اشتباه بزرگ و تفاوت فاحش 350
هزار شغل، موضوعي نيست كه بتوان از كنار آن به سادگي عبور كرد، به ويژه
آنكه حجم سرمايهگذاريهاي دولت در بخش اشتغالزائي، وقوع چنين آمارهائي را
چندان تأييد نميكند.
صرفنظر از مسائل مربوط به دادههاي آماري براي سال 89، چشم انداز اشتغال زائي براي سال 90 از اهميت بيشتري برخوردار است.
ايران
«فاطمه زهرا(س)؛ حقيقت شب قدر» عنوان يادداشت روز روزنامه ايران به قلم اميد معنوي است كه در آن ميخوانيد:
بايد «زهرا» شد تا آفاق را روشن كرد، به هرچيز و هركس، نور بخشيد و عالمي
را صفا داد... بايد «فاطمه» بود تا آتش، پا به فرار بگذارد و تمام
لحظههايت،«برداً و سلاما» شود.
بايد «بتول» بود تا از دنيا و بديهايش جدا شد و فاصله گرفت؛ در عوض خدا و تمام نعمتهايش به تو روي آورد...
بايد «طاهره» شد تا زشتيها حساب كار دستشان بيايد كه : برو اين دام بر
مرغي دگر نه... بايد «محدثه» بود تا از خاكيان بالاتر با تو همصحبت شوند و
فرشتهها براي همكلاميات صف بكشند...
بايد «هانيه» شد كه تمام مهرباني و شفقت به خانواده فرزندان و همنوعان، سرلوحه كارت قرار گيرد...
بايد «حره» بود تا آزاد،نفس كشيد و كريمانه از همه،دست گرفت.
بايد «راضيه» شد تا به هر آنچه او داده، رضا و تسليم شد و دم نزد...
بايد «مرضيه» بود تا آرام گرفت و با لبخند به تمام عطاهايش نگريست...
بايد «حورا» شد تا «رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند» ...
بايد «مباركه» بود تا براي همه، بركت بياوري...
بايد «صديقه» شد تا با واژههاي درست و كلام حق، نفس بكشي و... چه بالاتر كه «صديقه كبري» !
بايد «سيده» بود... بايد خيلي بزرگ بود تا پدرت فدايت شود... نه! خوب فكر
كن! هر پدري نه!... محمد مصطفي (ص)، رسول خدا، فدايت شود:فداها ابوها.
و بايد «تو» بود كه از هزارماه، برتري... بايد «تو» شد كه سلام بر تو، حتي
مطلعالفجر... اينها همه القاب و اسامي آسماني تو اند... نه همه آنها...
شايد اسامي كه معروف زبانها و عقلهاي من و امثال من هستند... «تو» انتها
نداري...
اما افسوس... افسوس و صدافسوس... كه حرمتت را نشناختند... الآن درست هفتاد و پنج روز است كه «زهرا» هستي ولي در خسوفي!
هفتاد و پنج روز است كه «بتول» هستي ولي از مردمي بريدهاي كه بر سر سفره تو و علي(ع) نمك خوردند و در كوچهها...
هفتاد و پنج روز است كه هنوز «حورا» يي؛ ولي آن بالاييها، بر كبودي بالهايت،هاي هاي گريه ميكنند!
رسالت
«گوهر گمگشته علي» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سيد مسعود علوي است كه در آن ميخوانيد:
آه... فضيلت را شبانه به آرامگه هجر، تشييع نمودند. سخا و صداقت را به
معراج بردند. مهربان ترين کوکب کبود بر سمند سوگ به آسمان فراق رفت. در
مدينه، ضيافت زخم بر پا شد. ليلة القدر، تفسير شد. قرآن به ملكوت، رجعت
كرد.
در شعاع آفتاب فروردين، اندوه سترگ بر شکوفههاي قلب شيعه سايه گستر شد.
ستاره اميد نبي بر خاک فتاد و موج درياي دل علي به ساحل فرقت رسيد و برترين
آشناي عرشيان بر فراز دست سپيداران در سياه شب به ضيافت سرخ لقا نايل شد.
مادر، چه غريبانه از ديار عاطفهها هجرت کرد و در مشايعتش مرغ دل تا فراسوي آسمان کوچيد.
معتصمين شيطان، تلخي شوکران فراق را در کام ياران سپيده ريختند.
واحسرتا! مهتاب نيلي شفاعت به محاق نشست و طوباي رعناي ولايت و آذين صحيفه
شهادت، پاي به معراج نهاد و سايه هماي عنايتش را از ماسوا برچيد.
امروز از سيماي ياسها و نسترنهاي بهاري، نکهت غم ميخيزد.
امروز شقايقهاي دشت بي قراري، سياهپوش زهراي آل ياسينند و از سمت آبي
دلدادگي، سحاب حزن و توفان حسرت به آسمان احساس سرخ شيعه رسيده و بارش اشک و
تراوش زمزم عشق و ريزش آبشار حرمان و رويش غنچههاي درد و داغ، منظر بهار
غمند و عندليب عاطفه را به نغمه فرقت فرا ميخوانند.
يا فاطمه، يا سيدتنا و مولاتنا! ادرکنا!
شيعه يعني محفل نشين چهارده ساقي سه قامت و باده نوش چهارده خم طهور، شيعه
يعني فصل حماسه و هنگامه انتظار و بهار غم. شيعه يعني خروش عصمت و آرامش
نيايش.
امروز صباي سوز دلها حزين و خرامان به سوي مدينه وزيد و عطر ياسمنهاي اندوه
در کوچههاي ارادت پيچيد. سلام عاشقان بر غريب مدينه. امروز تمام راههاي
آسمان را به سوي مدينه گشودهاند و راهيان سبز سلوک به تنهايي مزار يار
ميانديشند.
آنک، در رثاي گوهر گمگشته علي، ريزش الماس اشک را شايد و تراوش ياقوت آه.
آنگاه که شمشاد شيداي ولايت را شبانه به معراج مهر بردند، چشمه اشتياق خشکيد و ماه اميد، هجرت کرد.
چه شباهنگام دلتنگي بود و چه سپيده ي سياهي! تمام خورشيدهاي شعف، يکباره با
غروب آشنا شدند. سيماي سپيد زهره منظومه ولايت به سرخي گراييد. فاطمه،
معيار فضايل بود و اسوه سرآمدان عصمت و ميزان محسنين.
در فناکده خاک، افول کرد و در بقاسراي عرش، طلوع و تابندگي نمود. هنوز آواي
شيوايش در گوش دلها باقي است که همگان را به پارسايي و پايداري در ولايت
علوي ميخواند و خود، عامل نخست آن بود.
آيين محمد (ص) از استقامت سرخ زهرا آوازه يافت و امت از مرام زيبايش، مجد.
فرداي شيعه از ديروز شعله ناک آلاله شهيد نبي، به روشنايي رسيد و سوز سينه
آسماني اش، اقتدار و صبر حسين و سطوت و صلابت حسن را به ارمغان آورد.
سياست روز
«فوتبال حرفهاي» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم مهدي رجبي است كه در آن ميخوانيد:
هميشه سعي ميكرديم دلمان را به يك چيز اين فوتبال خوش كنيم و معمولاً هم
چند مورد خاص مثل بازيكنان جواني كه ميدرخشند، حفظ حرمتهايي كه گاه در
اين فوتبال ميديديم سبب ميشد تا ذرهاي دلمان را به اين فوتبال خوش كنيم.
اما آنچه اين روزها ميبينيم تنها نشان دهنده آن است كه اين راه كه فوتبال
ما ميرود به تركستان هم ختم نميشود و در نهايت به ناكجاآبادي ميرسيم كه
ديگر راه جز تعطيلي ندارد.
فوتبال ما طي 10 سال اخير خيلي سعي كرده ژست حرفهاي به خود بگيرد، اما
تنها نكاتي كه در اين فوتبال بيدر و پيكر حرفهاي شد، دستمزد بازيكنان و
شماره لاتين پشت پيراهنهايشان بود.
اصلا اينها را رها كنيم. فوتبال ما شده است پر از راستي و درستي و اين رمز
موفقيت ماست! ما اصلا بلد نيستيم دروغ بگوييم. اين "ما" همه اهالي فوتبال
را جز اندك آدمهاي پاك آن شامل ميشود. ما به AFC راست ميگوييم كه همه
تيمهايمان خصوصي هستند، همه ورزشگاه اختصاصي دارند، همه هيئت مديره
غيردولتي دارند، همه قراردادهاي حرفهاي دارند و....
ما به همديگر دروغ نميگوييم كه بيش از سقف قرارداد پولي نگرفتهايم، كه
بازيكنان تابع تصميمات و در اختيار باشگاه هستند، كه بازيكنان به لباسي كه
بر تن ميكنند تعصب دارند، كه فوتبال ما كاملاً پاك است، كه داوريهايمان
در حد جهاني است، كه تصميمات فوتبالي را فوتباليها ميگيرند، كه
فدراسيونمان برترين فدراسيون آسيا در سال فلان شده است، كه مديران
كاربلدمان كلي زحمت ميكشند و در آمدزايي ميكنند.
اين همه هنر را كه نميشود يك نفس خواند. ما هميشه راست ميگوييم كه حق پخش
تلويزيوني به درستي پرداخت ميشود، كه برنامهريزي سازمان ليگمان عالي است
و مو لاي درزش نميرود، كه مربيان تيم ملي بر اساس ضابطه انتخاب ميشوند و
نه رابطه، كه سرمربي خارجي را اگر ميآوريم فقط به مصالح ملي فكر ميكنيم،
كه رقم قراردادش خيلي پائينتر از اين حرفهاست، كه تماشاگرانمان بهترين
تماشاگران دنيا هستند، كه مديران معدود باشگاههاي خصوصي مان فقط براي ورزش
پا پيش ميگذارند و اصلاً به دنبال شهرت نيستند، كه مديران سياسيمان كلي
در هيئت مديرهها زحمت ميكشند، كه ورزشگاههايمان كاملاً استاندارد است،
فوتبال ما پر است از اين اتفاقات كه ظاهرا تمامي ندارد.
اين كاملا حقيقت است! كه مسئولان نظارتي برايشان فرقي نميكند كه در برابر
قانون چه تيمي بايد مجازات شود و درگير رنگها نميشوند، كه رئيس
فدراسيونمان واقعاً رئيس است،كه هيچ اختلافي در فوتبال ما نيست، كه
بازيكنانمان اصلاً فحش بلد نيستند، كه مربيانمان در رختكن فقط جملاتي را
بيان ميكنند كه به تاكتيك تيم مربوط ميشود، كه اصلاً درگيري بين مربي و
بازيكن معني ندارد و خيلي اتفاقات مثلاً خوبي كه همين طور يكي پس از ديگري
رديف ميشوند.
اتفاقي كه جمعه شب در ورزشگاه آزادي رخ داد، يك حادثه يا اتفاق نيست كه
نتوانيم از اين دست مواردي پيدا كنيم. همين هفته قبل در بازي پاس و راه آهن
هم از اين صحنهها كم نبود. اين اتفاقات در فوتبال ما كم نبوده و نخواهد
بود.
حالا جنجال جمعه شب كلي بحث به راهانداخته و ميزگرد، مصاحبههاي رنگارنگ،
جلسات كميته انضباطي و... را به راه خواهد انداخت و هر كسي هم از ظن خود به
قضيه نگاه و آن را محكوم ميكند.
اما انصافاً بياييد تعصبات رنگي را كنار بگذاريم و برويم طبقه دوم ورزشگاه
آزادي بنشينيم و از آن بالا به اتفاقات جمعه شب نگاه كنيم. دروازه بان
استيل آذين وقت تلف ميكند، تمارض ميكند و توپ را به بيرون ميزند،
بازيكنان پرسپوليس به جاي آن كه توپ را (طبق رسم بازي جوانمردانه) به حريف
بدهند پرتاپ ميكنند و گل ميزنند. همه بازيكنان روي سر هم ميپرند و مشت و
لگد و ناسزا حواله هم ميكنند. چند دقيقه بعد هم اين داستان ادامه دارد تا
بازي تمام شود. بازي تمام ميشود اما دعواها ادامه داد. داخل تونل
ورزشگاه، در روزنامهها و سايتها و... و دست آخر مالك متمول تيم ته جدولي
تصميم ميگيرد تيمش را از ليگ بيرون بكشد. شما باشيد به اين اتفاقات
ميخنديد يا گريه ميكنيد؟
مردم سالاري
«رئيس جمهور هم تکذيب کند» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم روح الله حقيقت طلب است كه در آن ميخوانيد:
در خبرها آمده بود آيت الله ري شهري هم تکذيب کرد. توليت آستان حضرت
عبدالعظيم حسني مطالب منتسب شده به وي در سي دي «ظهور نزديک است» را تکذيب
کرد.
ري شهري که رييس موسسه علمي فرهنگي دارالحديث نيز هست روز گذشته در گفت و
گو با ايرنا تاکيد کرد: 'مطالب منتسب شده به من در اين فيلم مطلقا صحيح
نيست و به شدت تکذيب ميشود.'
گفتني است در اين فيلم نقل قولي از امام جمعه موقت اهواز درباره ظهور حضرت
حجت(عج) در زمان رهبر معظم انقلاب به نقل از آيت الله ري شهري مطرح شده
است.
آيت الله ري شهري با يادآوري اين نکته که پيش از اين نيز اين مطلب را تکذيب
کرده است، خاطرنشان کرد: اينگونه اقدامات نتيجهاي جز سست کردن مباني
اعتقادي جامعه دربر ندارد.
متاسفانه و به هر دليلي اين روزها مستند «ظهور حجت بسيار نزديک است» مورد
بحث اکثر محافل و به ويژه مراکز مذهبي است و جالب آنکه همگان آن را به شدت
محکوم و مطرود ميدانند. نگارنده حتي يک عالم ديني يا محقق حوزوي يا استاد
دانشگاه را سراغ ندارد که محتواي اين سي دي را تائيد کند. آيا اين مستند
باورهاي مردم را به بازي نميگيرد؟ آيا اين سي دي مخرب اعتقادات راسخي نيست
که اطلاع از زمان ظهور حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداه
را به صورت انحصاري در نزد خداوند ميداند و بس؟ آيا اين مستند نوعي به زير
سوال بردن همان فلسفه مهدويت و انتظار نيست؟
اگر همه اينها هست چرا تاکنون جناب آقاي احمدي نژاد آن را تکذيب نکرده است؟
مگر غير از اين است که برخي شايعات حکايت از آن دارد که برخي نزديکان رئيس
جمهور مبادرت به تهيه و ساخت اين مستند کردهاند!
به هر حال به نظر ميرسد هم اکنون که مراجع تقليد و بسياري از علماي ديني و
متخصصان حوزه و دانشگاه محتواي مستند مذکور را نادرست ميدانند آيا بهتر
نيست که آقاي رئيس جمهور هم اين سي دي را تکذيب نموده و نسبت به جريان
انحرافي سازنده آن موضع گيري جدي اتخاذ نمايند؟
تهران امروز
«قطره اشكي بر مزار جوانمردي» عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم امير جاملو است كه در ان ميخوانيد:
اگر بازي جوانمردانه به هدايت كردن توپ به بيرون از زمين بازي وقتي يك
بازيكن روي زمين دراز كشيده و از درد به خودش ميپيچيد باشد؛ ما اينجا در
ايران جوانمردترين فوتباليستهاي دنيا را داريم. اما اگر پايبند بودن به
تعهدات حرفهاي در داخل و خارج از زمين مسابقه را هم در زمره اصول جوانمردي
در ورزش بگنجانيم، سقوط وحشتناكي در اين عرصه نصيب فوتبال ايران ميشود.
اتفاقي كه در پايان بازي پرسپوليس و استيل آذين رقم خورد قبل از آنكه دغدغه
زير پا گذاشته شدن اصول بازي جوانمردانه را به تصوير بكشد، بي ظرفيتي غريب
جماعتي را جلوي دوربين برد كه عمري است ناجوانمردي را در پوشش فريبنده
اعتقاد محكم به هنجارهاي اخلاقي پيچيده و در اين مسير پلههاي ترقي را
پيمودهاند.
ساده انگاري است اگر گمان كنيم همه آن عربده جوييها و نفسكش طلبيدنها از
هياهوي توپي برخاست كه مدافع پرسپوليس عرفا بايد در اختيار بازيكنان حريف
قرار ميداد اما چنين نكرد و قرمزها با همان توپ بازي را بردند. قواعد بازي
جوانمردانه - يا همان به اوت زدن توپ و بعد سپردن آن به تيم مقابل- در
فوتبال ايران راه را بر عملي كردن انواع نيتهاي غيراخلاقي هموار ميكند.
بازيكن تيم برنده ميتواند در دقايق پاياني يك بازي حساس در حالي كه تيمش
نتيجه لازم را بهدست آورده خودش را روي زمين بيندازد.
در اين وضعيت بازيكن پابه توپ حريف بر سر دوراه خير و شر قرار ميگيرد. روي
سكوها پنجاه هزار تماشاگر به اين توپ چشم دوختهاند و اميدوارند تيمشان در
آخرين لحظات از شكست نجات پيدا كند اما بازيكن كه ميداند بعد از اين بازي
درباره خانواده، شخصيت، گذشته و آينده او باهمين يك توپ قضاوت خواهد شد
آن را به اوت ميزند و بار گناهانش را سبك ميكند.
ابتكار
«پاياني بر سه دهه نفاق!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم جاماسب محمدي بختياري است كه در آن ميخوانيد:
سازمان مجاهدين خلق از برجستهترين گروههاي سياسي چريکي بود که در سالهاي
پرالتهاب و پرتلاطم دهه 40 و 50 با هدف سرنگوني نظام شاهنشاه سر برآورد.
بنيانگذاران اين سازمان با انگيزهاي درخور توجه و همتي والا، با مطالعات
عميق ديني و اسلامي، آموزشهاي تئوريک خود را شروع کردند؛ اما با اعدام
لايه اول و حذف مؤسسان و چهرههاي برجسته و شخيص، عقبههاي بعدي آن
نتوانستند آن مطالعات را بهصورت گسترده پيگيري کنند و به رشد تئوريک و
غناي نظري و فکري خود و هوادارانشان بپردازند.
آنها از ادامه راه بازماندند و اطلاعيه مشهور «تغيير ايدئولوژي» را انتشار
دادند. گرچه انتشار اين بيانيه اکثر نيروهاي انقلابي آن روزگار را در بهت و
حيرت فرو برد و در آن وضعيت، ضربه سنگيني به جنبشهاي مذهبي وارد کرد که
خاستگاه روشنفکري و پايگاه دانشگاه داشتند، براي صاحبنظران اقدامي
غيرمنتظره نبود.
آنچه اين گروه را به بنبست عملي و فکري کشاند، عبارت بودند از:
بيبهرهمندي از تجارب سياسي و پختگي کافي، فقدان دانش تئوريک اعضاي آن و
نداشتن فرصت براي مطالعات عميق. اين عوامل خود به دلايلي به وجود آمده است،
از جمله: سيالي سازمانهاي چريکي که ضمن درگيربودن با نظم مستقر سياسي،
دائماً در جنگ و گريز و ريزش و رويشاند؛ پيروي از مشي راديکاليسم سياسي به
دليل جوانبودن بدنه آن و التهابات و تنش اجتماعيسياسي و گسترش خواست منش
«تغييرطلبي» در فضاي فرهنگي و سياسي؛ غلبه و زير سيطره قرارگرفتن تمام
جريانهاي سياسي و روشنفکري توسط گفتمان چپ مارکسيسم در سراسر جهان. اينها
عواملي بودند که باعث شدند تا اين سازمان رسماً مارکسيسمبودن خود را
اعلام کند.پس از انشعاب گروه مارکسيسمشده و سازمانده مجدد طيف مذهبي، اين
سازمان به دليل جزمگرايي شديد سازماني و دگماتيسم سياسي، بخش وسيعي از
مذهبيوني که از تجارب سياسي و رگههاي عقلانيت راهبردي برخوردار بود،
آنها را رها کرده و راه و روش خود را تغيير داد.
اين امر ادامه کار اين سازمان را غامضتر و پيچيدهتر کرد. جذمگرايي و
دگمانديشي سازمان بهاندازهاي آشکار بود که هيچگاه نتوانست اعتقادنداشتن
خود را به دموکراسي و حقوق بشر پنهان کند. نشريه «مجاهد» ارگان رسمي اين
سازمان در شمارگان اوليه آن مينويسد که «سياست حقوق بشري ميخواهد چهره
کريه امپرياليسم را پنهان سازد» .
همين مشي استبدادگونه و ارتجاعي اين جريان به سر فصلي مهم براي آغاز
فاجعهاي ميشود که در انتظار اعضا و اين ملت بود و تا کنون ادامه
دارد.پايان راه اين سازمان به دليل ميرايي و رو به افولبودن مشي
ستيزهجويي و غروب ايدئولوژيهاي قهرآميزي است که مهمترين راهبرد آن «هدف
وسيله را توجيه ميکند» است. عمدهترين دليل آن ناپختگي، غرور و نخوت
فردسالاري و اتوکراتيک رهبران و رأس آن بود که نهفقط يک نفر را معادل کل
سازمان ميبينند، بلکه شخص رهبري را معادل ايران قلمداد ميکنند (ايران
رجوي، رجوي ايران).
خط فکري اين سازمان سالهاست که خاصيت خود را از دست داده و عمر آن سپري
شده است؛ چراکه اکنون نحله فکري مذهبي آن، نه با دين سر سازگاري دارد و نه
مشي سياسي آن، با دموکراسي آشتيپذير است و نه منظومه فکري آن، با حقوق بشر
و آزاديخواه ميتواند همخواني داشته باشد.عملکرد آن تاکنون نهتنها در
جهت منافع ملي ايران نبوده، بلکه رودرروي خلقي بوده که خود مدعي آن هستند.
در زمانهاي که ملت ايران با دشمن ديرينه خود، در حال جنگ بود و پاي بحث
مناقشات ارضي و منافع ملت در ميان بود و از طرفي، خطر تجزيهطلبي کشور را
تهديد ميکرد، آنها جانب «اجنبي» را گرفتند و بدترين جنايتها را در حق
خلق ايران روا داشتند تا به رؤياي جامعه بيطبقه توحيدي خود تحقق بخشند!
جريان نفاق با فريب و اسارت فکري جوانان خوش استعدادي که ميتوانستند در
سازندگي و ترقي اين کشور مفيد باشند، با کشاندن اعضا و هواداران در پاي
خودخواه و بيتجربگي خود، آنها را روانه قربانگاه ميکنند.
آفرينش
«جهاني شدن» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش است كه در آن ميخوانيد:
جهان امروز تحت تاثير پديده جهاني شدن فاصلههاي زماني و مکاني بيش از هرزمان ديگري فشرده شده است.
اما آنچه که از تاثيرات اين فرايند بر اوضاع و احوال کشورهاي جهان مشخص
است،جهاني شدن فرايندي است که در آن مردم کشورهاي مختلف جهان احساس ميکنند
قيد و بندهاي جغرافيايي که پيش از اين بر روابط فرهنگي و اجتماعي آنها
سايه افکنده بود تاثير خود را از دست داده است و اين کم رنگ شدن مرزهاي
جغرافيايي، منجر به از ميان رفتن مرزهاي سياسي نيز ميشود.
اين امر باعث ميشود که مسايل جهاني در يک نقطه محصور نشود و به سرعت به
نقاط ديگر جهان نيز سرايت نمايد. مردم سريع از احوالات هم با خبر ميشوند و
اگر حادثهاي در يک نقطه از جهان روي دهد ثانيهاي بعد مردم در نقاط ديگر
دنيا از آن با خبر هستند و در برابر آن عکس العمل نشان ميدهند.
در عرصه جهاني شدن دنياي اقتصاد نيز با دگرگوني روبرو ميشود. دسترسي افراد
به زمينههاي اقتصادي در ديگر کشورها، استفاده از مزيتها و امتيازات
اقتصادي توسط اشخاص حقيقي در سراسر جهان نشان از برداشته شدن مرزهاي
اقتصادي براي جهانيان ميباشد و به صورت يک بازارچه اقتصادي دسترسي عموم به
آن مقدور ميباشد.
بسياري از متخصصين جهاني شدن را بيشتر در حوزه اقتصاد بررسي کردهاند و از
زاويه اقتصادي به موضوع پرداختهاند با اينکه جهاني شدن در حوزه مسايل
فرهنگي و اجتماعي بسيار زيربنايي تر است. چون تمام مردم جهان که در عرصه
اقتصاد مشغول نيستند اما همه آنها با توجه به گسترش روزافزون شبکههاي
اجتماعي و اطلاع رساني از احوال يکديگر در سر تا سر جهان مطلع هستند و خود
را درگير در مسائل انسانهاي ديگر ميدانند.امروزه جهاني شدن با سرعت فوق
العاده خود ظرف دو دهه گذشته توانسته خود را در صحنه جهاني به عنوان الويت
کشورها در زمينههاي مختلف اقتصادي و سياسي تبديل نمايد.
توجه دولت کنوني به موضوع جهاني شدن بويژه تمشيت اموردفتر ملي جهاني شدن از
نزديك ترين سطح ارتباط با ريئس دولت چشم انداز روشن واميدوار كنندهاي را
در زمينه رويداد فراگير جهاني شدن به مثابه مهم ترين چالش دنياي معاصر را
در برابر ديدگان صاحبنظران ميگشايد.خاصه آنكه اين حركت مبارك توام با دعوت
از نخبگان منجمله اصحاب رسانه براي تشريك مساعي ورايزني در اين باره همراه
گرديده است.
به نظر ميرسد اكنون كه دولت با اجراي قانون هدفمندي يارانهها وحركت در
مسير برچيدن ديوارهاي پوشالي كه طي دهههاي متوالي برگرداگرد اقتصاد
كشوركشيده شده وفضايي گلخانهاي ومجازي را به اقتصاد تحميل ميكرد گامهاي
محكم وموثري در جهت سازگاري با واقعيتهاي منبعث از جهاني شدن در عرصه
اقتصاد برداشته است فرصت مغتنمي فراهم شده است که تا بتوانيم با نزديک شدن
به معيارهاي واقعي در عرصههاي مختلف اقتصادي، سياسي و فرهنگي الگوي خاص
ايران را که همان الگوي اسلامي – ايراني است را بر جهانيان عرضه کنيم و
ميراث ارزشمند نياكان خويش وهزاران متفكر ي كه در دامان اين تمدن بزرگ
باليدهاند را به صورت بخشي از فرهنگ جهاني وهويت انسان زميني براي ابد
ماندگار سازيم واين رسالتي تاريخي وارزشمند است كه هيچ قوم وملتي در جهان
نه موظف ونه قادر به ايفاي چنين رسالتي است. اين اهداف يادشده ميسر نخواهد
بود جز با اتکا به عزم و اراده ملي مردم و مسئولين کشورمان.
حمايت
«تحريمهاي يکجانبه عليه ايران و حقوق بين الملل» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
در خبرها اعلام شد که کشورهاي اروپايي توافق کردهاند که 32 مقام ايراني را
در فهرست تحريمهاي اتحاديه اروپا قرار دهند. برابر اين تحريمها گويا
افرادي که نامشان در فهرست مزبور آمده است، حق سفر به کشورهاي عضو اتحاديه
اروپا را نخواهند داشت و اموال آنها در اين کشورها مسدود خواهد شد.
متعاقب اقدام اتحاديه اروپا، مقامات آمريکايي نيز از اين اقدام استقبال
کردند. در قبال اين رويداد ميتوان صرفا از منظر سياسي به ارزيابي نشست
چنانچه بسياري از رسانههاي داخلي از اين منظر به تحليل آن پرداختند و
يادآور شدند که غربيها با اينگونه اقدامات در واقع استمرار دشمني خود با
جمهوري اسلامي ايران را نشان دادند و در تلاشند تا افکار عمومي جهاني را از
تحولات منطقه خاورميانه حول محور اسلام خواه دور سازند.
اما از ديدگاه حقوقي نيز رويداد مزبور حائز اهميت است و در جهت حفظ منافع
ملي بايد مورد تحليل دقيق قرار گيرد تا معلوم شود که آيا برآيند اينگونه
اقدامات از حيث حقوقي، فرصت محسوب ميشود يا تهديد است؟ و بايد در قبال
اينگونه موارد، چه تدابير وراهکارهاي شايسته حقوقي اتخاذ کرد؟ نظر به اهميت
موضوع يادشده، ذيلا چند نکته در اين خصوص ايفاد ميشود، با اين اميد که
اهل فن و حقوقدانان بين المللي کشورمان به تبيين دقيق ابعاد موضوع از نگاه
دفاع از حيثيت ملي و مقابله بارويکردهاي خلاف در عرصه جهاني برآيند.
1- در موازين بين المللي، کشورها از حيث حقوقي ملزمند که روابط دوستانه و
صلح آميز بر مبناي احترام به اصل تساوي حقوق و استقلال يکديگر را همواره
رعايت کنند و در قبال مسائل مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي يا انساني صرف
نيز همواره همکاري و تعامل سازنده داشته باشند. بر مبناي همين اصول،(که در
اهداف منشور سازمان ملل نيز ذکر شده است، تمامي اعضا جامعه بين المللي
لازم است که اختلافات خود را به طرق مسالمت آميز و به نحوي که صلح و امنيت
بين المللي و عدالت به خطر نيفتد، حل و فصل کنند و از هرگونه تهديد به زور
يا استفاده از آن عليه تماميت ارضي يا استقلال سياسي هر کشور ديگر يا
استفاده از هر روش ديگري که با مقاصد ملل متحد مبارنيت دارد، اجتناب ورزند.
برابر اين موازين شناخته شده، طبيعي است که هيچ کشور يا جمعي از کشورها حق
ندارند که خود را معيار درستي يا نادرستي امور محسوب کرده و از کشورهاي
ديگر بخواهند که استقلال خود را ناديده گرفته يا روشهاي خاص مسالمت آميز
اداره جامعه خود راکنار گذاشته و روشهاي تجويزي ديگران را سرلوحه قرار
دهند. هم چنين هيچ دولت يا گروه ازدولتها حق ندارند با روشهاي مداخله
گرايانه امنيت وآرامش کشورهاي ديگر را بر هم زنند.
2- در موازين بين المللي، حق حاکميت دولتها برسميت شناخته شده است. در
عين حال، مفهوم حاکميت نيز دچار تحولاتي شده به اين صورت که ديگر دولتها
نميتوانند با استناد به مفهوم حاکميت مطلق، دغدغههاي جهانشمول ملتها از
جمله رعايت حقوق انسانها را ناديده بگيرند. اين دو واقعيت باعث شده که
امروزه حقوقدانان بين المللي از ضرورت برقراري توازن و تعادل بين اين دو
مفهوم و آثار و لوازم آن سخن به ميان آورند. بنابراين، دولتمردان هوشمند در
هر کشور مستقل مراقبت ميکنند که نه حاکميت آنها مخدوش شود و نه اينکه اين
ذهنيت در سطح جهان بسط يابد که ارزشهاي پذيرفته شده حقوقي در سطح موازين
حقوقي بين المللي مورد پذيرش آنها نيست.بديه است در اين فرايند در صورت رد
هر قاعده يا اصلي تلاش بر اين خواهد بود که با ادبيات فني حقوقي و بکارگيري
روشهاي خاص خود پاسخ داده شود وصرفا به يک موضعگيري سياسي بسنده نشود بلکه
حتي در موضعگيريهاي سياسي نيز دقت ميشود که مطلبي گفته نشود که بعدا
خود، محل استناد حقوقي رقيب قرار گيرد.
3- اقدامات وتدابير يکجانبه (unilateral measures) دولتها در حقوق بين
الملل، شقوق مختلفي دارد ودر حيطههاي موضوعي متنوعي امکان تحقق دارد.
برخي از آنها صراحتا منع شده است و اگر دولت متوسل به اتخاذ اقدامات مزبور
از جمله بکارگيري قوه قهريه يکجانبه شود، موازين حقوقي بين المللي را نقض
کرده است. در عين حال مواردي از اقدامات يکجانبه در صلاحيت کشورهاست که يا
به عنوان اقدام متقابل خلاف دولت ديگر و يا در جهت دفاع از موازين حقوقي
مورد پذيرش جهاني بکار گيرند.در اين خصوص سالها کميسيون حقوق بين الملل
مطالعاتي انجام داده وحاصل آن را در قالب مواد مشخصي هم اينک در دسترس
همگان است. هم چنين ديوان بين المللي دادگستري در چندين مورد در اين خصوص
اظهار نظر کرده است. شناخت دقيق موارد مجاز و غيرمجاز، يکي از ضرورتهايي
است که طبيعتا هر دولتي لازم است بدان مبادرت ورزد تا هم بتواند از منافع
ملي خود به درستي دفاع کند و هم اينکه به وقت ضرورت، خود اقدام يکجانبه
معمول دارد.
4- در قبال آنچه اروپاييها اخيرا انجام دادند، لازم است هر سه نکته قبلي
مورد توجه و تامل قرار گيرد و سپس تدابير حقوقي اتخاذ شود با اين هدف کلي
که اين روند در سطح جهاني توسعه پيدا نکند چرا که توسعه اين گونه اقدامات
عليه جمهوري اسلامي ايران در ساختار ناعادلانه نظام بين المللي فعلي
ميتواند زمينه ساز مخاطراتي براي کشور باشد که حل ورفع آن هزينههاي سنگين
در پي دارد.بنابر اين قطعا بايد از آن جلوگيري کرد.
جهان صنعت
«قسمت پر لیوان» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم اردلان عطارپور است كه در آن ميخوانيد:
بعد از اینکه صندوق بینالمللی پول هفته گذشته رشد اقتصادی کشور را در سال
89 یک درصد اعلام کرد، حال نوبت بانک جهانی شد که آمار رشد ما را بدهد.
بانک جهانی دیروز میزان این رشد را 5/1 درصد اعلام کرد.
این در حالی است که سه سال است نه بانک مرکزی و نه مرکز آمار ایران
هیچکدام نرخ رشد اقتصادی کشور را اعلام نمیکنند. این ندادن آمار باعث
اعتراضات بسیاری شده است چراکه نرخ رشد از شاخصهای اصلی ارزیابی وضع
اقتصادی هر کشور است و از ملزومات برنامهریزی اقتصادی سال آینده به حساب
می آید.
معترضان بدگمان هستند و فکر میکنند چون رشد اقتصادی کشور در این سالها
خوب نبوده است، از این رو از اعلام آن خودداری میکنند. شخصا این نظر را رد
نمیکنم اما چرا همیشه قسمت خالی لیوان را میبینیم، شاید اینکه این
آمارها اعلام نمیشود برای این است که نمیخواهند دروغ بگویند.
دنياي اقتصاد
«اولویت سیاستگذاران اقتصاد ایران چیست؟» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدمهدی راسخ است كه در آن ميخوانيد:
تغییر در واحد پولی کشور، این روزها به یکی از مهمترین دغدغههای مسوولان
اقتصادی تبدیل شده و هر روز اظهارنظرهای متفاوتی در مورد آن مطرح میشود.
صرف نظر از اینکه چه زمانی برای اعمال این سیاست مناسب است،نخست باید به
این پرسش پاسخ داده شود که آیا اولویت اصلی بانک مرکزی و وزارت امور
اقتصادی و دارایی در شرایط فعلی، حذف صفر از پول رسمی کشور است یا
سیاستگذاران اقتصادی کشور، اولویتهای دیگری دارند که نخست باید درصدد رفع
آن برآیند.
اعلام رسمی تغییر در واحد پول رسمی کشور و سیاست حذف صفر از آن، در شرایطی
مطرح شده است که گزارشهای رسمی از صعودی شدن شاخص تورم در کشور حکایت
دارد. این روزها همه مسوولان به خوبی از حساسیت سیاسی و اجتماعی تورم دو
رقمی آگاهی دارند، بنابراین مهار تورم را باید اولویت اول سیاستگذاران
اقتصادی کشور دانست و این نکتهای است که البته مورد توجه برخی مسوولان
قرار دارد، بنابراین اینگونه عنوان میشود که حذف صفر از واحد پول ملی
میتواند از نظر روانی، منجر به کاهش نرخ تورم شود.
منظور از ارزش پول ملي، قدرت خريد پول هر كشور در بازار كالا و خدمات است.
اينكه به ازاي درآمد پولي چه ميزان كالا و خدمات ميتوان خريد، منعكسكننده
قدرت خريد پول است. بنابراين طبيعي است كه هرچه نرخ تورم بالا باشد با يك
ميزان درآمد ثابت به مقدار كمتري ميتوان از كالا و خدمات استفاده كرد؛
بنابراين هرچه نرخ تورم بالاتر رود ارزش پول نيز كاهش خواهد يافت.
مردم کوچه و بازار معمولا درصدد مقایسه قیمت کالاها و خدمات در زمان گذشته
با زمان حال برميآيند و نتیجه میگیرند؛ یعنی يك ميزان پول را در گذشته در
نظر میگیرند و توان خريد آن را با زمان حال مقايسه میکنند و احتمالا
چنین نگاهی منجر به اصرار مسوولان بر حذف صفر از واحد پول رسمی کشور شده
است.
این درحالی است که ما به تجربه دریافتهایم که ارزش پول ملي را نمیتوان
با دستور اداري و مصنوعي حفظ کرد. به هر اندازه كه بتوانيم نرخ تورم را
كنترل كنيم ميتوانیم ارزش پول ملي را نيز تقويت كنیم. نتيجه اينكه
اصليترين متغير در تعيين ارزش پول، نرخ تورم است و اگر قرار است كه ارزش
پول ملي تقويت شود، اين كار بايد با كنترل نرخ تورم صورت پذيرد.
براساس گزارش تحلیلی كه از تجربه حذف صفر از واحد پول کشورها انجام گرفته
است در 85 سال گذشته تقریبا 50 کشور، این سیاست را اجرا کردهاند.
نخستین کشور، آلمان در سال 1923 بود، ترکیه و رومانی هم در سال 2005 به
ترتیب 6 و 4 صفر را از واحد پول خود حذف کردهاند. اقدامکنندگان به این
کار توجه داشتهاند که این اقدام حاوی پیامی به شهروندان و جامعه جهانی است
که در گذشته سیاستهای اقتصادی اشتباهی که منجر به تورمهای شدید شده،
اتخاذ شده است و اکنون سیاست مهار تورم در دستور کار قرار گرفته است. اما
نگاهی عمیقتر به سیاست مهار تورم در کشورهایی که در این زمینه موفق عمل
کردهاند، نشان میدهد که سیاست حذف صفر از واحد پولی، سیاستی یک سویه و
مستقل نبوده و جزئی از یک بسته سیاستی بوده است.
امید- مدبرآزمایشی
- تعداد پستها : 1315
تاريخ التسجيل : 2011-04-08
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
الأربعاء ديسمبر 13, 2017 12:23 am من طرف abadan56
» کانال های جم
الثلاثاء ديسمبر 12, 2017 11:54 pm من طرف abadan56
» اخبارکانال های HD
الأربعاء يناير 28, 2015 4:52 am من طرف mreza
» رفع عیب بوت نشدن استار ست x95usb و ماندن روی حرف b
الإثنين سبتمبر 01, 2014 12:20 am من طرف ely
» آموزش تصویری نصب ۲۵ جهت قابل دریافت در ایران در یک فایل پی دی اف
الخميس أغسطس 21, 2014 6:04 pm من طرف majidrahmani17
» مهم مهم مهم مهم مهم مهم مهم
الجمعة مايو 09, 2014 1:27 am من طرف shoaib_joya@yahoo.com
» فکرمیکنی اگراین کاررابکنی بهتره!!!!!!!!!!!!!!!!
الجمعة مايو 09, 2014 1:25 am من طرف shoaib_joya@yahoo.com
» راه حل جهت رفع مشکل چراغ قرمز رسیورهای آی کلاس
السبت فبراير 08, 2014 11:22 pm من طرف kiarash3015
» پچ رسمی آی کلاس 9696,9797 hdmi و لیست کانال برای 9797
الخميس يناير 23, 2014 4:46 am من طرف T2
» istar 4000x
الأحد يناير 05, 2014 12:20 am من طرف pashey
» دانلود فیلم تسویه حساب با لینک مستقیم
الجمعة أبريل 13, 2012 3:45 am من طرف Admin
» دانلود فیلتر شکن محبوب اولترا سارف 1008(U1008)
الجمعة أبريل 13, 2012 3:45 am من طرف Admin
» PATCH ولودر استرانگ
الجمعة أبريل 13, 2012 3:45 am من طرف Admin
» اديتور رسيور X60cu Usb جهت ويرايش ليست كانال ها و فركانس ها
الجمعة أبريل 13, 2012 3:44 am من طرف Admin
» سوژه های داغ وطنی! (فقط بخندید...)
الثلاثاء فبراير 21, 2012 10:08 pm من طرف Admin
» تبدیل کردن موزیلا فایرفاکس به ف*لتر شکن!!!
السبت فبراير 04, 2012 11:34 pm من طرف AINAZI
» نرم افزار رسمی به ورژن 11366 برای آیکلاس و هایویون معمولی و hdmi به تاریخ 2011/03/28
الجمعة فبراير 03, 2012 5:48 pm من طرف Admin
» اعلام وضعیت شرینگ
الجمعة فبراير 03, 2012 5:48 pm من طرف Admin
» آخرین اخبارمربوط به کانالهای Nilsat
الأحد يناير 08, 2012 7:48 pm من طرف Admin
» دانلود سریال بسیار زیبای اسپارتاکوس Spartacus : Blood And Sand با لینک مستقیم
الأحد يناير 08, 2012 7:48 pm من طرف Admin
» دانلود فیلم هندی Hostel 2011 با لینک مستقیم
الأحد يناير 08, 2012 7:47 pm من طرف Admin
» عکس های سری داف های حزب الله !!!
السبت يناير 07, 2012 1:29 am من طرف Admin
» معرفی ایـــکس کــــروزر XDSR600
السبت ديسمبر 10, 2011 10:21 am من طرف Admin
» جدیدترین تغییرات در کانالها و فرکانسهای ماهواره Badr
الثلاثاء نوفمبر 22, 2011 12:11 am من طرف amir pa80
» معرفی سایت رسمی وسایت های مرتبط با رسیور ISTAR
السبت نوفمبر 19, 2011 7:28 pm من طرف Admin